سفارش تبلیغ
صبا ویژن



پژوهشگر - پژوهش در تفسیر

توضیحات: سیماى سوره حشر
 این سوره بیست و چهار آیه دارد و در مدینه نازل شده است.
 به مناسبت کلمه‏ى «حَشر» که در آیه دوم آمده، آن را «حشر» نام‏گذارى کرده‏اند. البتّه مراد از آن، حشر در قیامت نیست، بلکه اجتماع مردم براى کوچ کردن است.
 آغاز و انجام این سوره درباره تسبیح همه موجودات هستى براى خداوند است و محتواى آن بیشتر درباره همکارى منافقان با یهودیان مدینه براى توطئه علیه مسلمانان است که قرآن مى‏فرماید: نقشه‏هاى آنان به جایى نمى‏رسد و جز خوارى و شکست، چیزى براى آنها به دنبال ندارد.

آیه 1:

نکته ها:
در قرآن، حدود 85 بار واژه «تسبیح» بکار رفته است. در نماز نیز در حالات مختلف رکوع، سجود و قیام، موضوع تسبیح خدا به طور برجسته به چشم مى‏خورد.
تسبیح در لغت، به معناى شنا و حرکت تند در آب و هوا است و در اصطلاح، منزّه دانستن خداوند از عیب‏ها و سرعت در عبادت اوست.
خداوند داراى دو نوع صفات است: ثبوتیّه و سلبیّه؛ ثبوتیّه، کمالات خدا را بیان مى‏کند، مثل علم و قدرت، امّا سلبیّه، خداوند را از هرگونه عجز و جهل و نیاز منزّه مى‏داند. تسبیح، نسبت به صفات سلبیّه است و حمد، نسبت به صفات ثبوتیّه.
در مواردى از قرآن و نماز، تسبیح و حمد الهى در کنار هم آمده‏اند. «یسبّح بحمده»(1)، «سبحان ربّى الاعلى و بحمده» و این جمع میان صفات ثبوتیّه و سلبیّه است، به این معنا که گوینده، هم خداوند را از هر عیبى دور مى‏داند و هم به خاطر دریافت الطاف الهى، او را ستایش مى‏کند.
تسبیح موجودات‏
بعضى گفته‏اند مراد از تسبیح موجودات، تسبیح تکوینى است نه تشریعى، یعنى همه‏ى موجودات به زبان حال، نه زبانِ قال، خدا را تسبیح و تنزیه مى‏کنند، زیرا آفرینش هر موجودى، دلیل بر علم و حکمت و قدرت خداوند و منزّه بودن او از هر گونه جهل و لغو و عجز است. پس نیازى نیست که موجودات، به زبان تسبیح بگویند، بلکه وجودشان، تسبیح خداوند است.
امّا به نظر مى‏رسد مراد قرآن از تسبیح موجودات، تسبیح با زبان باشد، زیرا:
اگر آفرینشِ حکیمانه موجودات نشانه تسبیح باشد، ما این نشانه را مى‏فهمیم در حالى که در آیه‏اى دیگر مى‏فرماید: شما تسبیح موجودات را نمى‏فهمید. «لاتفقهون تسبیحهم»(2)
اگر آفرینش، نشانه تسبیح بود، مثل ساختمان زیبا که مهندس و معمار خود را ستایش مى‏کند، پس چرا مى‏فرماید: «کلّ قد علم صلاته و تسبیحه»(3) موجودات به نماز و تسبیح خود علم دارند و این امر از روى درک و شعور است نه تکوینى و ناآگاهانه.
تسبیح موجودات نسبت به خداوند دائمى است. در بعضى سوره‏ها به صورت فعل ماضى آمده است: «سبّح» و در بعضى فعل مضارع. «یسبّح»
1) اسراء، 44.
2) اسراء، 44.
 پیامها:
 1- موجودات آسمان‏ها و زمین، نوعى شعور و درک دارند. «سبّح للّه»
 2- اگر بعضى انسان‏ها اهل تسبیح نیستند، ولى تمام هستى تسبیح‏گوى خدا هستند. «سبّح للّه...»
 3- عزّت و حکمت الهى است که همه را به تسبیح جذب مى‏کند. «سبّح للّه... و هو العزیز الحکیم»
 4- گرچه قدرت، در افراد عادى عامل از دست رفتن تعادل است، ولى خداوند هم قدرت دارد و تمام کارهایش نیز حکیمانه است. «العزیز الحکیم»

آیه 2:

نکته ها:
کلمه «حشر» به معناى جمع کردن و بیرون راندن از محل سکونت است.
«فاعتبروا» از واژه «عبر» به معناى عبور کردن از ظاهر و رسیدن به باطن است. کلمه «عبارت» به معناى عبور از لفظ و رسیدن به معناست و «تعبیر خواب»، عبور از ظاهر رؤیا به باطن آن است.
سه قبیله از یهودیان به نام‏هاى بنى‏نضیر، بنى‏قریظه و بنى‏قینقاع به مدینه هجرت کرده و در آن جا ساکن شدند و با پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله پیمان عدم تعرض بستند، امّا بعد از جنگ احُد گروهى از آنان با مشرکان مکّه همراه شد و علیه مسلمانان توطئه کردند، پیامبر آگاه گردید و با آنان برخورد کرد. یکى از بزرگان آنان به نام کعب بن اشرف کشته و میان یهودیان تزلزل ایجاد شد و به قلعه‏اى پناهنده شدند. مسلمانان با دستور پیامبر قلعه را محاصره کردند. بعد از چند روز محاصره و جنگ، یهودیان پذیرفتند که از مدینه خارج شوند. آنها هنگام رفتن آن مقدار از اموالشان را که توانستند را با خود بردند و آن مقدار که نتوانستند مانند خانه‏هاى خود را تخریب نمودند تا سالم به دست مسلمانان نیفتد.(4)
در قرآن، بارها ترس در دل دشمن، به عنوان یکى از امدادهاى الهى شمرده شده است، ازجمله: «قذف فى قلوبهم الرعب»، «ساُلقى فى قلوب الّذین کفروا الرعب»(5) «سنلقى فى قلوب الّذین کفروا الرعب»(6) آرى، ترس سبب فرار دشمن و پیروزى مسلمانان بدون خونریزى مى‏شود.
در حدیث مى‏خوانیم: سه لشکر براى یارى حضرت مهدى‏علیه السلام مى‏آیند، لشکرى از فرشتگان، لشکرى از مؤمنان و ایجاد رعب و وحشت در دل دشمنان.(7)
اندیشه کردن و عبرت گرفتن یک عبادت است، چنانکه در روایات مى‏خوانیم: «کان اکثر عبادة ابى‏ذر التفکر و الاعتبار»(8)، بیشترین عبادتِ ابوذر، اندیشیدن و عبرت آموختن بود.
نه مِهر الهى در انحصار محاسبات ما است، «یرزقه من حیث لایحتسب»(9) و نه قهر او. «فاتاهم اللّه من حیث لم‏یحتسبوا»
خداوند در دل‏ها تصرّف مى‏کند. گاهى آرامش نازل مى‏کند: «أنزل السّکینة فى قلوب المؤمنین»(10) و گاهى ترس مى‏افکند. «قذف فى قلوبهم الرعب»
3) نور، 41.
4) تفسیر نمونه.
5) انفال، 12.
6) آل عمران، 151.
7) تفسیر نمونه از اثبات الهدى، ج 7، ص 124.
8) خصال صدوق.
9) طلاق، 3.
10) فتح، 4.
پیامها:
 1- قهر خداوند نسبت به یهودیان پیمان‏شکن کافر، حکیمانه است. «العزیز الحکیم هو الّذى أخرج»
 2- نشانه عزّت خداوند، تار و مار شدن یهودیان پیمان شکن و توطئه‏گر است. «العزیز الحکیم هو الّذى أخرج»
 3- تمام پیروزى‏ها را از او بدانیم. «هو الّذى أخرج الّذین کفروا...»
 4- حساب توطئه‏گران اهل کتاب از حساب بقیه آنان جداست. «الّذین کفروامن أهل الکتاب»
 5 - تبعید از وطن، یکى از مجارات الهى است. «هو الّذى أخرج... من دیارهم»
 6- قدرت هیچ‏کس و گروهى را پایدار ندانید. «ما ظننتم ان یخرجوا»
 7- کیفر کسى‏که از تعهّدات و پیمان‏هاى اجتماعى خارج مى‏شود، آن است که از وطن خارج شود. «ان یخرجوا...»
 8 - محاسبات و تجهزات کفّار در برابر اراده الهى، ناکارآمد و بى‏فایده است. «ظنوا انهم مانعتهم حصونهم»
 9- در جنگ و جهاد با کفار، تمام محاسبات نباید بر اساس تجهیزات و امکانات مادى باشد. «فاتاهم اللّه من حیث لم یحتسبوا»
 10- تخریب ساختمان‏هاى دشمن، در مواردى جایز است. «یخربون بیوتهم بایدیهم و أیدى المؤمنین»
 11- آنجا که اراده خدا باشد، دوست و دشمن دست به یک کار مى‏زنند. «یخربون بیوتهم بایدیهم و أیدى المؤمنین»
 12- خداوند هم سبب ساز است و هم سبب سوز، ترس را سبب قرار مى‏دهد و دژها را از سببیّت مى‏اندازد. «قذف فى قلوبهم الرعب»
 13- مطالعه تاریخ، سرگرمى نیست، وسیله عبرت است. «فاعتبروا...» تاریخ، گذرگاه است نه توقّف‏گاه.
 14- استفاده از تاریخ، بصیرت مى‏خواهد. «فاعتبروا یا أولى الابصار»

آیه 3:

ترجمه:
 و اگر این نبود که خداوند، بیرون شدن از خانمان را بر آنان نوشته بود، همانا آنان را در دنیا عذاب مى‏کرد و البتّه در آخرت عذاب آتش دارند.

آیه 4:

نکته ها:
«جلاء» به معناى ترک دیار و وطن به خاطر گرفتارى و بلاست.
«شاقّوا» از «شقّ» به معناى ایجاد شکاف و جدایى و جبهه‏گیرى و دشمنى است.
در سوره مجادله آیه 21 فرمود: «کتب اللّه لاغلبّن أنا و رسلى» و در این آیه مى‏فرماید: «کتب اللّه علیهم الجلاء» یعنى هم پیروزى وهم جلاى وطن با اراده الهى است.
مشابه آیه 4، در سوره انفال آیه 13 درباره جنگ بدر آمده است.
«شدید العقاب» بودن منافاتى با «أرحم الرّاحمین» بودن خداوند ندارد، زیرا هر کدام در جاى خود است، در دعاى افتتاح مى‏خوانیم: «و ایقنت انّک أرحم الرّاحمین فى موضع العفو و الرحمة و أشدّ المعاقبین فى موضع النکال و النقمة»
پیامها:
 1- حداقل کیفر پیمان شکنى، تبعید و بیرون راندن از وطن است. (بنى نضیر به خاطر توطئه و خیانت مستحق کیفر سخت بودند، ولى آن حکم به تبعید شدنشان تبدیل شد.) «لولا ان کتب اللّه علیهم الجلاء لعذّبهم فى الدنیا»
 2- ستیزه‏جوئى، سبب قهر الهى و تبعید بنى‏نضیر شد، نه یهودى بودن آنان.
 «ذلک بانّهم شاقّوا اللّه»
 3- کیفرهاى الهى بر اساس عملکرد انسان و عادلانه است. «ذلک بانّهم شاقّوا اللّه»
 4- جبهه‏گیرى در برابر رهبر آسمانى، در واقع جبهه‏گیرى در برابر خداست. (در ابتداى آیه، جبهه‏گیرى در برابر خدا و رسول است ولى پایان آن، جبهه‏گیرى در برابر خداوند مطرح شده است.) «شاقّوا اللّه و رسوله... یشاقّ اللّه» 

آیه5:

نکته ها:
«لینه» به معناى نرمى است و به درخت خرما نیز که میوه‏اى نرم دارد، گفته مى‏شود.(11)
اسلام، رزمندگان را از مسموم کردن آب و قطع درختان سرزمین دشمن منع مى‏کند؛ ولى گاهى به دلیل مزاحمت درخت براى حرکت رزمندگان و یا براى ضربه زدن به روحیه کافران پیمان شکن، فرمان قطع درخت صادر مى‏شود. شاید آیه پاسخى به تردید مسلمانان در صحت عمل خویش یا اشکال یهود نسبت به قطع درختان باشد که قرآن مى‏فرماید: این فرمان، از طرف خدا بود.
11) مفردات راغب.
پیامها:
1- در جبهه جنگ، تمام حرکات باید زیر نظر فرمانده باشد.«ما قطعتم... فباذن اللّه»
 2- در شرایطى، تخریب منازل و قطع اشجار لازم است. «یخربون بیوتهم... قطعتم...»
 3- قطع کردن یا نکردن درختان، حدودى دارد که باید با جواز الهى انجام گیرد. «ما قطعتم... أو ترکتم... فباذن اللّه»
 4- فسق و اعتقادات فاسد انسان، در هدر رفتن اموال او اثر دارد. «ما قطعتم... الفاسقین»
 5 - کارهاى ایذایى در جبهه مانعى ندارد. «لیخزى الفاسقین»


آیه 6:

نکته ها:
«أفاء» از «فیئ» به معناى بازگشت است و مقصود، اموال و غنایمى است که بدون جنگ و خونریزى، در اختیار رهبر مسلمانان قرار مى‏گیرد. شاید دلیل آنکه به آن «فیئ» گویند، این باشد که اموال به صاحب اصلى خود که اولیاى الهى هستند برمى‏گردد، زیرا خداوند تمام مواهب جهان را براى مؤمنان و پیش از آنان، براى پیامبران آفریده است و دیگران گرچه به صورت شرعى یا عرفى مالکند، ولى مالک اصلى، آن بزرگواران هستند.
«اوجفتم» به معناى تاختن با اسب و شتر است. «خَیل» یعنى اسب و «رکاب» یعنى شتر.
اموالى که در اختیار مسلمانان قرار مى‏گیرد، چند نوع است:
الف) اموالى که در جبهه از طریق جنگ به دست مى‏آید که غنیمت نام دارد و مجاهدان مالک آن مى‏شوند ولى باید خمس آن را بدهند.
ب) اموالى که بدون درگیرى و حمله بدست مى‏آید که نام آن «فیئ» است و در این آیه حکم آن بیان شده است.
ج) اموالى مثل زمین‏هاى موات، کوه‏ها، رودخانه‏ها و نیزارها که نامش انفال است و در اول سوره انفال حکم آن آمده است.
بر اساس این آیه، اموالى که بدون تاخت و تاز نصیب مسلمانان مى‏شود، در اختیار پیامبر است، نه مجاهدان و پیامبر طبق صلاحدید خود که در آیه بعد مى‏گوید، میان گروه‏هایى تقسیم مى‏فرماید.
دستورات اسلام حکیمانه است، در آنجا که با شرکت در جبهه چیزى به دست آید، مالک مى‏شوند ولى در مواردى که زحمت‏نکشیده مالى حاصل شود، مربوط به رهبر آسمانى است.
پیامها:
 1- در مسائل مالى، حتى پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله بدون اذن خدا دست به تصرف نمى‏زند. «ما افاء اللّه على رسوله»
 2- تمام پیروزى‏ها، از راه جنگ و جهاد نیست. «فما أوجفتم من خیل و لا رکاب»
 3- سلطه اولیاى خدا، چون به اراده و فرمان اوست، ارزشمند است. «یسلّط رسله على من یشاء»
 4- آنجا که اراده الهى باشد، دژها و حصارها اثرى ندارند. «مانعتهم حصونهم... ولکن اللّه یسلط رسله على من یشاء»



نویسنده : پژوهشگر » ساعت 12:12 عصر روز دوشنبه 90 دی 5


سوره فاتحه الکتاب.سوره حمد: اولین سوره ای که به صورت کامل و یکجا بر پیامبر نازل شد.

اولین سوره هایی که بر حضرت رسول(ص) نازل شده: حمد.علق....

انواع هدایت:(هدایت تکوینی-هدایت تشریحی).در آیه "اهدنا صراط المستقیم" منظور هدایت تکوینی است. من قبلا هدایت تشریعی شدم که دارم نماز میخونم آ توو نمازم دارم میگم اهدنا صراط المستقیم. 

ریشه کلمه مستقیم==>قامَ .
راه مستقیم, راهیست که در آن استقامت و پایداریست و هیچ انحرافی نیست.

 



نویسنده : پژوهشگر » ساعت 11:58 عصر روز جمعه 90 دی 2


وای وقت ندارم . صبحی کله سحر نیمیدونم چ یچی باید جواب بدم. بعد از یه عمری ... نه بابا ......این اضطرابی قبلی امتحان نیست. این اضطرابی سنگی روو یخ شدنس. اینکه بعد از این همه برنامه چیدن آ برنامه ریزی تازه تونستم قراردادی کاریما درست کنم که دو روز از هفته وقت داشته باشم برای کلاس تفسیرم....... اما جاموندم از درس خوندن......وای ..........وقت ندارم . باید تند تند بوخونم

ترتیب تحدی در قرآن:
1-تحدی به کل قرآن
2-تحدی به یک سوره واقعی
3-تحدی به ده سوره بافتنی و دروغین
4-تحدی به یک سخن مثل قرآن
5-تحدی به آورنده

 شیخ صدوق اولین عالمیست که بعد از غیبت کبری به اجتهاد رسید

 قرآن

لفظ قرآن گرفته شده از قَرَءَ(به معنی خوانده شده-گردآوری شده) است.
قرآن به معنی خواندنی.
خواندنی از سنخ لفظ است
قرآن-->خواندنی-->الفاظ(صوتی)

مبنای حفظ قرآن کتابت نبوده, الفاظ بوده.

آن زمان سنگین ترین مهریه دختران آموزش قرآن به دختران بوده.

400 نفر از حافظان کل قرآن در یکی از جنگها کشته شدند . مسلمانان آن زمان بحث کتابت قرآن را مطرح کردند.  

مجموعه ای از آیات که آغاز و پایان مشخصی دارند و بین دو بسم الله الرحمن الرحیم قرار گرفته, سوره نام دارد.تعداد سوره ها 114 عدد, که تغریبا بحثی در آن نیست, مگر سوره های (فیل و قریش) و (ضحی و انشراح)که آنها را مستقل نمی دانند. این نکته منبع فقهی دارد. که علما میفرمایند اگر میخواهید در نماز بخوانید با  هم بخوانید. 



نویسنده : پژوهشگر » ساعت 7:12 عصر روز جمعه 90 دی 2


وای چیکار کنم درس نخوندم؟!!!!!!!!! جزوه های شلمشورواما گذاشتم جلوم آ دارم می خونمشون........شوما یوخده یاری برسانید خب.

علل عمده ی اختلاف در قراآت:
1-اختلاف لهجه ها
2-نبودن اِعراب در خط عربی و مصاحف امام علی(ع)
3-نبودن نقطه و نشان در حروف
4-اجتهاد فردی صحابهو قاریان و بطور کلی قرآن پژوهان
5-دوربودن از عهد اول و مهد اول اسلام - مکه و مدینه
6-نبودن علائم سجاوندی و وقف
-...

سه دسته آیه داریم درباره اهل بیت:
1-آیاتی که مستقیما از اهل بیت می گویند(احزاب/33)
2-آیاتی که بیانگر صفات و خصوصیات مومنان کامل است
3-آیاتی که از داستان انبیا و اولیاء گذشته میگوید

اهل بیت از منظر مختلف:
1-پیامبر(ص)و همسرانش=====>متعصبان سنی
2-پیامبر(ص),همسرانش و حضرت علی(ع)و حضرت زهرا(س)و حسنین(ع)==>منصفان سنی
3-پیامبر(ص),حضرت علی(ع)و حضرت زهرا(س)و حسنین(ع)=====>شیعه

 



نویسنده : پژوهشگر » ساعت 11:23 صبح روز جمعه 90 دی 2


وای چیکار کنم درس نخوندم؟!!!!!!!!! جزوه های شلمشورواما گذاشتم جلوم آ دارم می خونمشون........شوما یوخده یاری برسانید خب. باید برا هر مبحثی یه مثال بتونم بیارم

کتابهای علوم قرآنی:
1- البرهان فی علوم القرآن
2-الاتقان فی علوم القرآن
3-الابیان
4-التمهید
5-...

علوم قرآنی:
1-ادبیات عرب(صرف - نحو - بلاغت)
2-علم لغت(ریشه لغت را پیدا کنی - معنی ریشه لغت - موارد استعمال کلمه - یافتن ارتباط معنای ریشه و معنای کلمه مورد نظر)
3-اصول فقه(علم فهم صحیح از یک متن)
4-

فضای نزول سوره نساء:
سوره نساء در فضایی نازل شده که جامعه ی حجاز از گروههای مردمی متفاوتی تشکیل شده:
1-مشرکان مکه
2-منافقان داخلی
3-یهودیان اطراف مدینه
4-گروهی ضعیف الایمان(فی قلبوبهم مرض)
--مرجفون(شایعه پراکنان)

فضای نزول مربوط به مجموع یک سوره است
جو نزول مربوط به مجموع قرآن کریم است. شرایط کل جامعه , قبل و بعد از نزول قرآن بررسی میشود.
شان نزول یا سبب نزول حوادثی است که در عصر پیامبر (ص)در محدوده ی حجاز یا خارج از آن رخ داده.همچنین مناسبتها و عواملی که زمینه ساز نزول یک یا چند آیه ازآیات قرآن کریم بوده است.
شان نزول سوره عادیات:خبر پیروزی حضرت علی در جنگ

علم به مکی یا مدنی بودن سوره:
در تفسیر قرآن اینکه بدانیم مکی است یا مدنی , کمک میکند در تشخیص این نکته که آیه حکومتی است یا در مورد اعمال و عملکرد افراد است.در تفسیر و فهم خودمان کمک میکند.

فاتحه الکتاب :این سوره مبارکه به عقیده ی بسیاری ار مفسران و پژوهشگران علوم قرآنی اولین سوره ای است که به طور کامل بر قلب مطهر حضرت رسول صل الله علیه و آله نازل شده است و در تنظیم قرآن ,سرآغاز کتاب الهی است و قرآن به آن آغاز شده است و از همین روو به این نام مشهور است.................تسنیم.چ اول-ص261

نعمتها »عام(مثل چشم) .الرحمن
نعمتها »خاص(مثل اشک چشم).الرحیم

 



نویسنده : پژوهشگر » ساعت 10:19 صبح روز جمعه 90 دی 2


وای فردا امتحان دارم آ هیچی بلد نیستم.هرچی این جزوه ها را زیر آ روو میکنم میبینم انگار از پسشون بر نیمیام. حفظی قرآنم مشکلات داره. تفسیر بدونه حفظ فلجس....چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟
شنبه صبحی کله سحر امتحان دارم آ حالا هرچی جزوه دارم جلومس..........



نویسنده : پژوهشگر » ساعت 10:13 صبح روز جمعه 90 دی 2


ما که نباید همه احکام را از قرآن بگیریم، سنت هم هست، خود قرآن فرمود من خیلی چیزها را به رسول گفتم، هم چنین خود رسول الله(ص) به ما فرمود:
«خذو عنی مناسکم » شما دستور حج را از من بگیرید. صدها مسئله در باب حج هست که برخی از آن ها در قرآن آمده است بقیه در قرآن نیست از سنت است، محرمات احرام چیست؟ تروک احرام چه کفاره ای دارد؟ کفاره یا قضا دارد یا ندارد؟
محرم اگر کجا بمیرد حجش قبول است و کجا حجش قبول نیست؟ هیچ کدام از این ها درقرآن نیست. درباره نماز هم این چنین است، پیامبر(ص) فرمود: «صلوا کمارایتمونی اصلی ». در سایر ابواب نیز همین طور است.

در روایات ما یک سلسله مسائلی هست که بوی افراط می دهد، این روایات فراوان است.مرحوم کلینی رضوان الله علیه در اصول کافی، بابی را تحت عنوان «تفویض »باز کرده است; یعنی کارهای دین به ائمه(ع) تفویض شده است. در این روایات کلمه «تفویض » فراوان است.بخشی از این روایات در اصول کافی است و قسمتی در کتاب های دیگر روایی.بسیاری از این روایات را صاحب تفسیر شریف «نور الثقلین » آورده است، اینک آن روایات را نقل می کنیم تا معلوم شود که منظور از این «تفویض » چیست؟ آیا همان تفویض مصطلح است یا معنای دیگری دارد که اعتدال است نه افراط و نه تفریط

در تفسیر نورالثقلین جلد پنجم، ذیل همین آیه «ما آتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا» روایاتی از «عیون اخبار الرضا» آورده است:

روایت اول:
وقتی مامون از امام هشتم(ع) خواست که ایمان محض را تشریح کند و مقابل آن هم رابیان کند فرمود: یکی از چیزهایی که در محض اسلام و شریعت الهی دخیل است این است:

«والبرائه ممن نفی الاخیار و شردهم و آوی الطرداء اللعناء و جعل الاموال دوله بین الاغنیاء» انسان باید از آن که اباذر و امثال او را تبعید کرده و از آن که تبعید شده های پیامبر را به مدینه برگرداند تبری کند. «واستعمل السفهاء مثل معاویه » در فرهنگ قرآن کی مثل معاویه بود واقعا سفیه است چون «و من یرغب عن مله ابراهیم الا من سفه نفسه » در این وایت سخن از شخص نیست، حضرت نمی فرمایدمعاویه بلکه می فرماید: «مثل معاویه ». در بیان نورانی سیدالشهدا(س) سخن از«مثل یزید» است نه «یزید» فرمود: «و علی الاسلام السلام اذ بلیت الامه براع مثل یزید»، فرمود در هر عصری اگر زمام مردم را کسی مانند یزید در دست بگیرد«فعلی الاسلام السلام ».

این چون حکم جهانی است از همان اول کلی و فراگیر است نفرمود چون یزید زمامدارشد فعلی الاسلام السلام بلکه می فرماید «مثل یزید».
در این بیان امام هشتم(س) سخن از شخص معاویه نیست سخن از «مثل معاویه » است،که فرمود: کسی که مثل معاویه را روی کار می آورد معاویه سفیه است و حال اینکه معاویه داعیه هوش سیاسی داشت; یعنی او چهل سال با تمام سیاست مدارهای داخلی وخارجی زد و بند کرد: بیست سال به عنوان والی و نماینده بیست سال هم به عنوان خلیفه رسمی.
چنین کسی را امام هشتم سفیه می داند. در بحث های قبل هم آوردیم که اگر تعریف عقل این است که: «العقل ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان » عکس نقیض آن این است که «ما لم یعبد به الرحمن فلیس بعقل ». اگر کسی در دلش نیرویی دارد که بااو نتواند بهشت را کسب کند، سفیه است. عقل آن است که انسان بتواند با او خدا راعبادت کند و بهشت را کسب کند. بعد فرمود: والبراءه من اشیاعهم والذین حاربوااءمیرالمؤمنین(ع) و قتلوا الانصار والمهاجرین و اهل الفضل والصلاح من السابقین ».

روایت دوم:
در عیون اخبار الرضا باسناده الی یاسر الخادم قال: قلت للرضا علیه السلام ماتقول فی التفویض؟ قال ان الله تبارک و تعالی فوض الی نبیه امر دینه فقال ماآتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا، فاما الخلق والرزق فلا خداوندمتعال، امر دین خود را به پیامبرش واگذاشت و فرمود: آنچه را که رسول به شمامی دهد بگیرید و از آن چه نهی می کند، شما هم دوری جویید. پس مسایل تکوینی تفویض نشد اما مسائل تشریعی تفویض شد، آفریدن و رزق را، که از کارهای تکوینی است، خدابه عهده دارد اما تشریع و قانون گذاری را به نبی اش واگذار کرده است. چرا خلق ورزق به پیامبر و ائمه(ع) واگذار نشد، چون خدا در قرآن فرمود: «ان الله عزوجل خالق کل شی ء و هو یقول الذی خلقکم ثم رزقکم ثم یمیتکم ثم یحییکم هل من شرکائکم من یفعل من ذلک من شی ء سبحانه و تعالی عما یشرکون ».

روایت سوم:

روایت دیگر را که از «علل الشرایع » از امام هفتم(س) نقل می کند این است که فرمود: «والله اوتینا ما اوتی سلیمان و ما لم یوت سلیمان » هرچه خدای سبحان به سلیمان(ع) داد به ما هم داده شد و چیزهایی به ما داده شد که به سلیمان داده نشد«و لم یوت احدا من الانبیاء» این همان است که در زیارت جامعه هم آمده که خدابه شما چیزی داد که به احدی از افراد نداد «قال الله عزوجل فی قصه سلیمان هذاعطائنا فامنن او امسک بغیر حساب » اما درباره رسول خدا(ص) به طور کلی فرمود:

«و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا».

روایت چهارم:

روایت دیگر که از اصول کافی نقل می کند این است که ابی اسحاق می گوید من به محضرامام ششم(ع) وارد شدم و شنیدم که می فرماید: «ان الله عزوجل ادب نبیه علی محبته » خداوند متعال، پیامبر(ص) را بر محور محبت تعلیم کرد، «فقال و انک لعلی خلق عظیم ثم فوض الیه » کارها را به او واگذار کرده است «فقال عزوجل ما آتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا» بعد به ما فرمود: «من یطع الرسول فقداطاع الله »

روایت پنجم:

روایت دیگر این باب که یونس عن بکار بن بکر عن موسی بن اشیم ظاهرا نقل می کندکه: من در محضر امام نشسته بودم «فساله رجل عن آیه من کتاب الله عزوجل فاخبره » مردی از آیه ای از قرآن سؤال کرد، حضرت آیه را معنا کرد، «ثم دخل علیه داخل فساله عن تلک الایه فاخبره بخلاف ما اخبر الاول » سپس مرد دیگری وارد شد واز همان آیه سؤال کرد، اما حضرت آن را به طرز دیگری معنا کرد «فدخلنی من ذلک ما شاء الله » شبهه ای در من پیدا شد «حتی کان قلبی یشرح بالسکاکین » گویا بااین کاردها دارند قلبم را شرحه شرحه می کنند گفتم من آن جا پیش قتاده و امثال اوبودم، آن ها یک نواخت حرف می زدند، اما این جا که آمدم این شخص یک آیه را چند جورمعنا می کند.

فقلت فی نفسی ترکت ابا قتاده بالشام لایخطی ء فی الواو و شبهه » یک واو کم وزیاد نمی کرد چون آنها تقلیدی بود یک چیزهایی را حفظ کرده بودند و می گفتند، اماعلوم ائمه علیهم السلام الهی است و بطون قرآن را یکی پس از دیگری معنامی کردند.

همین داستان را مرحوم آقای حکیم رضوان الله علیه در «حقایق الاصول »استعمال لفظ در اکثر از یک معنانقل می کند.

«فجئت الی هذا یخطی ء هذا الخطاء کله [معاذ الله] آن مرد با خود گفت: این امام، این همه اشتباه می کند و هر وقت کسی می آید آیه را یک جوری معنا می کند.

«فبینا انا کذلک » در همین حال بودم که «اذ دخل علیه آخر» یک شخص سومی واردشد «فساله عن تلک الایه فاخبره بخلاف ما اخبرنی و اخبر صاحبی » برای این شخص سوم به طرز سوم معنا کرد نه به طرزی که برای من معنا کرد و نه به آن طرزی که برای آن شخص قبلی معنا کرد، «فسکنت نفسی فعلمت ان ذلک منه تقیه » در این هنگام بود که آرامش یافتم و فهمیدم که حضرت این کار را از روی تقیه می کند. البته احتمال این که تقیه نباشد و تفسیر بطون قرآن باشد هم هست، مرحوم مجلسی رضوان الله علیه در شرح حال ذریح آورده است که «ذریح » در تفسیر آیه «ثم لیقضواتفثهم ولیوفوا نذورهم » آیه را به سبک جدیدی معنا می کند، عبدالله بن سنان به حضور امام صادق(ع) عرض می کند که: ما از ذریح در زمینه آیه مطلب جدیدی شنیدیم وگفت از شما شنیده و شما این آیه شریفه را برای ما طبق مناسک حج معنا کردید وبرای او طور دیگری معنا کردید، فرمود: آری برای او طوری دیگر معنا کردم اما «ومن یحتمل مثل ما یحتمل ذریح » چه کسی می تواند حرف های ما را مثل ذریح حمل بکند.

این دعا و تقاضا در یکی از فرازهای نورانی زیارت جامعه آمده که: «و محتمل لعلمکم » این از آن جمله های بسیار برجسته است که وقتی انسان می خواند باید باحضور قلب بخواند و مسئلت کند که ای اهل بیت عصمت و طهارت آن توفیق را بدهید که محتمل علم شما باشم چون خود آن ها فرمودند که احادیث ما «صعب مستصعب » است که «لایحتمله الا نبی مرسل او ملک مقرب او عبد امتحن الله قلبه للتقوی ».

این ها که خبر نیست دعا و جمله انشائیه است; یعنی از خدا می خواهم که توفیقی دهد که من محتمل علم شما باشم، شما فرمودید معارف و علوم ما را فقط انبیا وصلحا و بندگان خاص می فهمند، من هم به دامن شما بالاخره محتجب و پناهنده شدم ومی خواهم از علوم شما استفاده کنم.

آری، این شخص خیال کرد که کار امام(ع) تقیه است، البته احیانا احتمال تقیه هم هست، لذا می گوید: «فسکنت نفسی فعلمت ان ذلک منه تقیه قال: ثم التفت الی فقال لی: یابن اشیم ان الله عزوجل فوض الی سلیمان بن داود فقال: «هذا عطاونا فامنن او امسک بغیر حساب » و فوض الی نبیه صلی الله علیه و آله و سلم فقال:

«ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» فما فوض الی رسول صلی الله علیه و آله و سلم فقد فوضه الینا» من آرامش یافتم و دانستم که این کارامام(ع) تقیه است. آن گاه امام به من توجه کرد و فرمود: ای پسر اشیم. خداوندمتعال آن چه را که به داود داده بود به سلیمان تفویض کرد و فرمود: این بخشش ماست، آن را بی شمار ببخش یا نگه دار، بسیاری از معارف را خدا به پیامبرش تفویض کرد و فرمود: «آن چه را که رسول به شما داد بگیرید و آن چه را که نهی کرد ازآنها پرهیز کنید» سپس هرچه را که خدا به پیامبر داد اختیار آن را در اختیار ماقرار داد.

روایت ششم:

روایت دیگری را هم از امام باقر(س) زراره نقل می کند که «ان الله عزوجل فوض نبیه امر خلقه لینظر طاعتهم ثم تلا هذه الایه ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا; خداوند متعال مردم را به نبی اش (ص) واگذار کرد، سپس امام علیه السلام این آیه را تلاوت کرد که ما آتاکم الرسول...».

روایت هفتم:

فضیل ابن یسار می گوید که: سمعت اباعبدالله(ع) یقول لبعض اصحاب قیس الماصر ان الله عزوجل ادب نبیه فاحسن ادبه فلما اکمل له الادب قال: «انک لعلی خلق عظیم »خداوند متعال، پیامبرش را تاءدیب کرد و پرورش داد و هنگامی که ادب در وی به مرحله کمال رسید فرمود: «همانا تو صاحب خلق عظیمی ».

معلوم می شود خلق عظیم تنها این نیست که انسان خوش اخلاق باشد، بلکه ملکات علمی، کیفیت کشورداری هم جزء خلق عظیم است وگرنه ارتباطی ندارد که بفرماید خدااو را تاءدیب کرد و به اخلاق عظیم رساند بعد امر مردم را به او واگذار کرد دراحکام و حکومت هر دو: «ثم فوض الیه امر الدین و الامه ».

از این عبارت «امر الدین والامه » معلوم می شود که «ما آتاکم الرسول » اطلاق دارد و احکام و مسائل حکومتی هر دو را شامل می شود. «امر الدین و الامه لیسوس عباده » امر دین و امت به او واگذار شد تا بندگان خود را سیاست کند. این همان است که: دیانت عین سیاست است.

چون در روایت قبل هم داشتیم که هر چه برای پیامبر است در اختیار ائمه علیهم السلام است، پس ائمه هم «لیسوسوا عبادالله » می شود، از همین رو است که درزیارت جامعه می خوانیم «یا ساسه العباد».

و در بیان نورانی حضرت امیر(س) در نامه ای که برای معاویه نوشت فرمود: «و متی کنتم یا معاویه ساسه الرعیه » شما کی سیاستمدار بودید کجا درس سیاست خواندید چه کسی قدرت سیاست عباد را به شما داد. معلوم می شود آن چه را که امویان داشتند اصلاسیاست نبود سفاهت بود. در این جا امام صادق(ع) فرمود: ثم فوض الیه امر الدین والامه لیسوس عباده فقال عزوجل «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا».

چرا رسول الله مفوض است چون مسدد و موید است، اول خدا خوب با فرشته غیب او راتسدید کرد و تایید کرد بعد کارها را به او واگذار کرد.

روایت هشتم:

باز در همان تفسیر نورالثقلین ذیل آیه کریمه «ما آتاکم الرسول فخذوه » آمده است که زراره می گوید: من از امام باقر و امام صادق علیهما السلام شنیدم که فرمودند: «ان الله تبارک و تعالی فوض الی نبیه امر خلقه لینظر کیف طاعتهم » خدای سبحان امر مخلوق ها را به نبی اش واگذار کرد تا نظر کند ببیند که مردم در برابر امر رسول صلی الله علیه و آله چه می کنند، بعد به این آیه استدلال کرد که: «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا». در جمع شیعیان خاص نیازی به قرائت آیه نبود، ولی اگر در مجلس، بیگانه ای بود یا درمجلس، خواص حضور داشتند، برای تعلیم خواص به آیات قرآن استدلال می کردند.

روایت نهم:

اسحق بن عمار از امام صادق علیه السلام نقل می کند که: «ان الله تبارک وتعالی ادب نبیه فلما انتهی به الی ما اراد»، خداوند متعال، پیامبرش را تاءدیب کرد و وقتی ادبش به کمال رسید به او فرمود:

«انک لعلی خلق عظیم » سپس امر دین را به او واگذار کرد: ففوض الیه دینه بعداز آن فرمود: «و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا». پس کریمه «انک لعلی خلق عظیم » نشانه کمال ادب است و کریمه «و ما آتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا» نشانه تفویض دین است، این دو آیه دلیل آن دو مدعا است.

«و ان الله عزوجل فرض الفرایض و لم یقسم للجد شیئا» خداوند منان در مساله ارث برای ورثه فریضه ای مشخص کرده است. ارث را فریضه می گویند تا کسی خیال نکندفقط توصیه است، چون در بعضی از آیات آمده است:

«یوصیکم الله ». در ذیل همان آیات ارث هم آمده است که: «فریضه من الله »لذا مسائل ارث را برای این که کسی خیال نکند قابل گذشت است به فرایض یاد می کنندو احیانا از بحث های ارث به عنوان فرض و فریضه یاد می کنند. در مسئله ارث برای جدچیزی در قرآن مشخص نشد اما «ان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اطعمه السدس » رسول خدا(ص) برای جد در بعضی موارد یک ششم 16 فرض کرده است، این، جزءفرض النبی است. «فاجاز الله جل ذکره له ذلک » آن چه را که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان میراث جد قرار داد، خدا امضا کرد و ذلک قول الله عزوجل: «هذا عطاءنا فامنن او امسک بغیر حساب » آن چه که برای سلیمان بود، برای رسول خدا با اضافاتی هست.

روایت دهم:

باز از امام صادق سلام الله علیه است که: «ان الله عزوجل ادب رسوله حتی قومه علی ما اراد» تا آن را متدون کرد و قائم قرار داد بر آن چه را که خودش می خواهد «ثم فوض الیه فقال عز ذکره: [ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا] فما فوض الله الی رسوله فقد فوضه الینا».

در بررسی این روایات این نکته مهم را هم در نظر داشته باشید که در جمع بندی نهایی به این نتیجه می رسیم که آن چه به رسول خدا رسیده به ائمه علیهم السلام هم رسیده است، یعنی: «ما آتاکم اهل البیت فخذوه و ما نهوکم عنه فانتهوا». این نکته دقیق را از قرآن هم می توان استفاده کرد.

روایت یازدهم:

زید شحام است می گوید: از امام صادق سلام الله علیه سؤال کردم که معنای آیه «هذا عطاونا فامنن او امسک بغیر حساب » یعنی چه؟ فرمود: «اعطی [خدای سبحان]سلیمان [را] ملکا عظیما ثم جرت هذه الایه فی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فکان له ان یعطی ما شاء و یمنع من شاء ما شاء و اعطاه افضل مما اعطی سلیمان بقوله ""ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا"" این هم یک دسته از روایات است که می فرماید آیه «ما آتاکم الرسول...» بالاتر از آیه «هذاعطاونا فامنن او امسک بغیر حساب » است، چون از کریمه «هذا عطاونا فامنن اوامسک بغیر حساب » غیر از اختیار در کارهای اجرایی چیز دیگری استفاده نمی شود،اما از کریمه «ما آتاکم الرسول...» هم اختیار در کارهای اجرایی استفاده می شودو هم اختیار در کارهای قانون گذاری. از همین رو است که از آیه «هذا عطاونافامنن او امسک بغیر حساب » فقط حکومت را شامل می شود. لذا در برخی از این روایاتی که نقل کردیم «ما آتاکم الرسول » بالاتر از «هذا عطاونا فامنن اوامسک بغیر حساب » است.

روایت دوازدهم:

زراره از امام باقر علیه السلام نقل می کند که: «سمعته یقول ان النبی لایوصف وکیف یوصف عبد احتجب الله بسبع [ای احتجبه الله بسبع حجاب]». این عبدی که حداقل به هفت حجاب نوری محجوب است و از فرشته ها محجوب است، نمی توان او را برای دیگران توصیف کرد، چون در قضیه معراج جبرئیل سلام الله علیه می گوید: من به جایی رسیدم که بین من و آن جایی که حضرت عبور می کرد، دریاهایی از نور بود، من به ساحل این دریا رسیدم، از آن به بعد دریاهایی از نور بود، از آن به بعد دیگرمن نمی دانم او کجا رفت، چه گفت و چه شنید؟ از آن به بعد را می گویند حجاب نوری،حجاب نوری این است که انسان وقتی به جایی برسد که یک مطلب را نفهمد، خود آن مطلب علمی می شود حجاب. در مناجات شعبانیه هست که خدایا توفیق بده تا دل من روشن بشود و حجاب های نور را برطرف کند. اگر کسی پشت این دیوار را نمی بیند برای این است که این دیوار حجاب ظلمانی است اما اگر کسی دو مقدمه علمی را نمی فهمد که به نتیجه برسد و حل این مقدمات برای او مشکل است اینها حجاب نوری است. اگر انسان باید یک قاعده فقهی را بفهمد تا یک مطلب فقهی را درک کند و درک این قاعده برای او میسور نیست، این قاعده برای او حجاب است، چون باید این قاعده را بشکافد تابه آن فتوابرسد و حال آن که شکافتن قاعده مقدورش نیست، این قاعده هم یک امرعلمی است، علم یک حجاب ظلمانی نیست بلکه یک حجاب نوری است. درجات کمال هم همین گونه است; مثلا اگر کسی خواست به مقام رضا برسد تا توکل را طی نکند به مقام رضانمی رسد و گذراندن مقام توکل کار مشکلی است، خود توکل می شود حجاب نوری. خلاصه،حضرت می فرماید عبدی که به هفت حجاب محجوب شد نمی توان او را شناخت. شاید مقصوداز این هفت، هم کثرات باشد نه عدد هفت بالخصوص. در ادامه حضرت فرمود: «و جعل طاعته فی الارض کطاعته فی السماء» همان طوری که اطاعت رسول در آسمان ها واجب است، در زمین هم لازم است. دلیل این که رسول مفترض الطاعه است این است که ""ماآتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا"" و من اطاع هذا فقد اطاعنی و من عصاه فقد عصانی و فوض الیه » خدای سبحان کار دین را به رسولش واگذار کرد.

روایت سیزدهم:

روایت دیگر از جابر است که از امام باقر سلام الله علیه رسیده است که:

«سارعوا الی طلب العلم، فو الذی نفسی بیده لحدیث فی حلال و حرام یاءخذه عن صادق خیر من الدنیا و ما حملت من ذهب و فضه » حدیثی را که یک انسان محقق و طالب علم از یک محدث صادق بشنود بهتر از دنیاست و همه چیزهایی که دنیا او را در بردارد، زیرا مال دنیا رفتنی است ولی آن حدیث ماندنی است. «و ذلک ان الله یقول:

"" ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا"" و ان کان علی علیه السلام لیاءمر بقرائه المصحف » گرچه حضرت امیر سلام الله علیه فرمود قرآن بخوانیدولی ما در عین حال که می گوییم قرآن بخوانید می گوییم حدیث را هم یاد بگیرید، دلیل یاد گرفتن حدیث آیه «ما آتاکم الرسول » است. پس این آیه از ادله حجیت سخن رسول خدا است.

روایت چهاردهم:

زید شحام از امام صادق سلام الله علیه نقل می کند که چیزی را خدا به انبیاگذشته نداد مگر این که مشابه آن را به رسولش داد، درباره سلیمان فرمود: «فامنن او امسک بغیر حساب » اما درباره رسولش فرمود: «ما آتاکم الرسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوا».

روایت پانزدهم:

جابر از امام باقر علیه اسلام نقل می کند که: «کیف لایکون له من الامر شی ء وقد فوض الله الیه ان جعل ما احل فهو حلال و ما حرم فهو حرام قوله: ""ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا""».

هرچه را که رسول خدا حلال یا حرام کرد، حلال خدا و حرام خداست.

روایت شانزدهم:

روایت دیگر را کتاب «خصال » از سلیمان بن قیس نقل می کند، گرچه در سندش سخنی هست اما روایات دیگر آن را تایید می کند، فرمود: «و ان امر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مثل القرآن ناسخ و منسوخ، و خاص و عام، و محکم ومتشابه، و قد یکون من رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الکلام له وجهان،کلام عام و کلام خاص مثل القرآن و قد قال الله تعالی فی کتابه ""فما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا"" فیشتبه علی من لم یعرف و لم یدر ما عنی الله به و رسوله ».

سخن رسول خدا مثل قرآن ناسخ و منسوخ، خاص و عام و محکم و متشابه دارد، کسی که اهل فن نیست نمی داند که منظور این عام و خاص چیست، باید آشنا به فن باشد تا این خاص را با عام و مطلق را با مقید دیگر هم آهنگ کند.

روایت هفدهم:

روایت دیگر از «عیون اخبار الرضا» از امام هشتم سلام الله علیه است که فرمود: «لاترخص فیما لم یرخص فیه رسول الله و لا تامر بخلاف ما امر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم الا لعله خوف لاضروره و ان تستحل ما حرم رسول الله اوتحرم ما استحله رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فلایکون ذلک ابدا لاناتابعون لرسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و رسول الله تابع لامر ربه عزوجل مسلم له و قال الله عزوجل: ""ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا""».

فرمود: آن چه را که پیامبر اجازه نداده، اجازه نده و به خلاف آن چه که پیامبر(ص) امر کرده، فرمان مده مگر از روی خوف یا ضرورت. و آن چه را که پیامبرحرام کرده، حلال مدان و آن چه را که حرام کرده، حلال مشمار، چون ما تابع فرمان رسول خدا(ص) هستیم و رسول، خود هم تابع امر خدا است و خداوند فرموده است آن چه را که پیامبر می دهد بگیرید و آن چه را که نهی می کند واگذارید».

روایت هجدهم:

آخرین روایتی که نورالثقلین نقل می کند از روضه کافی است. خطبه ای از حضرت امیرسلام الله علیه است که در آن خطبه می فرماید: «و ما آتاکم الرسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوا، واتقوا الله فی ظلم آل محمد ان الله شدید العقاب لمن ظلمهم ».

مفهوم تفویض

تفویض و واگذاری یعنی چه؟ آیا این همان تفویض مصطلح است یا معنای دیگری دارد؟ در این باره باید گفت که پیامبر(ص) و ائمه علیهم السلام موید به روح القدس بوده اند، از این رو هیچ گونه خطا و لغزشی در ابلاغ دین خدا و بیان احکام نداشتند، لذا آن چه را که می گفتند خداوند متعال، تنفیذ می فرمود و اجازه می داد چنان که در روایت آمده است:

«ان رسول الله(ص) کان مسددا موفقا مویدا بروح القدس ». روح القدس هم یک فرشته جدا نیست. بابی است که ائمه علیهم السلام موید به روح القدس اند، و دراین باب روح القدس معنا شده است; به این صورت که روح القدس فرشته ای جدا از روح انسان نیست بلکه نظیر روح تاییدی از مراتب ارواح روح انسان کامل است. انسان دراین سیر یا در حد حیات حیوانی می ماند و حیوان بالفعل و انسان بالقوه می شود مثل آن هایی که «کالانعام بل هم اضل » هستند، یا نه انسان بالفعل است و به آن درجه ای می رسد که روح القدس از مراتب عالیه روح او است نه این که یک شی ء بیرونی و جدااز جان وی باشد. روایاتی که می گویند ائمه علیهم السلام به پنج روح مویدند ودارای ارواح خمسه اند این مسئله را به خوبی تایید کرده اند. در اصول کافی آمده است که: «لا یزل و لایخطی ء فی شی ء مما یسوس به الخلق » ائمه در سیاست هایی که باآن خلق را اداره می کنند هیچ لغزشی و اشتباهی ندارند «فتاءدب بآداب الله ثم ان الله عزوجل » نمونه ها را ذکر کرد و فرمود:

در نماز، فرض الله و فرض النبی، هر دو با هم هست، فرض الله و فرض النبی درمسافرت و در وطن با هم فرق می کنند. فرمود: «فرض الصلوه رکعتین رکعتین عشررکعات فاءضاف رسول الله(ص) الی الرکعتین رکعتین، و الی المغرب رکعه فصارت عدیل الفریضه لایجوز ترکها الا فی السفر».

این فرض النبی مثل فرض الله قابل ترک نیست مگر در سفر آن هم یک رکعت نمازمغرب در سفر و حضر هر دو محفوظ است «وافرد الرکعه فی المغرب فترکها قائمه فی السفر والحضر فاجاز الله عزوجل له ذلک کله » حالا خود این روایات را ملاحظه فرمایید تا در خود این روایات شاهدی استنباط شود که منظور آن تفویض مصطلح محال نیست سخن از اجازه است هر کاری اینها کردند خدا تنفیذ و تایید می کند، نه این که خداوند، کار را رها می کند و به دست رسول می سپارد. اگر تفویض به معنای مصطلح باشد; یعنی این که خدا کارها را، چه در تشریع چه در تکوین، و حتی در ذره ای ازذرات تشریع یا تکوین به موجودی از موجودات واگذار کند و خود هیچ نقشی نداشته باشد، طبق دو برهان عقلی مستحیل است و روایات فراوانی هم او را نفی کرده اند. پس سخن از اجازه و تنفیذ است نه تفویض «فاجاز الله عزوجل له ذلک » تا خدا امضا وتجویز و تنفیذ نکند، هیچ کاری، چه در تکوین و چه در تشریع، پا نمی گیرد. «فصارت الفریضه سبع عشر رکعه، ثم سن رسول الله(ص) النوافل اربعا و ثلاثین رکعه مثلی الفریضه » نوافل دو برابر فریضه است. فاجاز الله عزوجل له ذلک خدا تنفیذ کرد واجازه داد و امضا کرد. «والفریضه والنافله احدی و خمسون رکعه » فریضه و نافله پنجاه و یک رکعت اند، «منها رکعتان بعد العتمه جالسا» عتمه همان عشاء است «تعد برکعه مکان الوتر».

درباره روزه هم همین طور است «و فرض الله فی السنه » خداوند متعال در طول سال، روزه یک ماه را واجب کرد و آن هم رمضان است، اما رسول خدا(ص) روزه دو ماه را مستحب کرد که روزه مستحب، دو برابر روزه واجب است، هم چنان که نماز مستحب دوبرابر واجب است. و فرض الله فی السنه صوم شهر رمضان، و سن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم صوم پیامبر(ص) روزه ماه شعبان را مستحب کرد و سه روز از هرماه را که دو تا چهارشنبه و یک پنجشنبه یا بالعکس است (ده تا سه روز، سی روزمی شود) پس جمعا روزه مستحبی، شصت روز می شود. دوبرابر روزه واجب است مثل این که نوافل مستحبی دو برابر فریضه است: «و ثلاثه ایام فی کل شهر مثلی الفریضه فاجازالله عزوجل له ذلک ».
«و حرم الله عزوجل الخمر بعینها و حرم رسول الله المسکر من کل شراب فاجازالله له ذلک » خداوند متعال خود خمر را تحریم کرد، اما رسول الله، غیر از این،هر مسکری را حرام کرد، و خداوند متعال آن را تنفیذ فرمود.
«و عاف رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم اشیاء و کرهها ولم ینه عنها نهی حرام، انما نهی عنها نهی اعافه و کراهه ثم رخص فیها فصار الاخذ برخصته واجبا علی العباد».
بعضی از چیزها را حضرت رسول الله مکروه کرده خدا همین مکروه را امضا کرد وفرموده باید به عنوان مکروه تلقی کنید نه به عنوان واجب یا حرام یا مستحب ومانند آن، «کوجوب ما یاءخذون بنهیه و عزائمه و لم یرخص رسول الله(ص) فیمانهاهم عنه نهی حرام و لا فیما امر به امر فرض لازم ».
رسول خدا در محدوده کار خدا دخالت نکرد آن جایی را که خدا اجازه داد به اذن خدا بعضی از چیزها را مستحب و یا بعضی از چیزها را مکروه کرده است «فکثیرالمسکر من الاشربه نهاهم عنه نهی حرام لم یرخص فیه لاحد، و لم یرخص رسول الله(ص)لاحد تقصیر الرکعتین التین ضمهما الی ما فرض الله عزوجل بل الزمهم ذلک الزاماواجبا لم یرخص لاحد فی شی ء من ذلک الا للمسافر» که در حال سفر آن رکعتین اخیرتین را باید ترک کرد «و لیس لاحد ان یرخص ما لم یرخصه رسول الله(ص) فوافق امر رسول الله امر الله و نهیه نهی الله عزوجل ».
پس سخن از تفویض نیست بلکه تنفیذ است; یعنی هر کاری که رسول الله پیش نهاد دادخدا امضا کرده، لذا خدایی شده است. «و وجب علی العباد التسلیم له کالتسلیم لله تبارک و تعالی » یعنی بر بندگان واجب است که تسلیم این فرمان ها شوند، هم چنان که تسلیم دستورهای الهی اند.



نویسنده : پژوهشگر » ساعت 8:41 عصر روز جمعه 90 آذر 25


تفسیر سوره حشر (اطاعت از امر و نهی پیامبر(ص) و مفهوم تفویض)
پدید آورنده : آیة الله جوادی آملی
«و ما افاء الله علی رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل و لا رکاب ولکن الله یسلط رسله علی من یشاء والله علی کل شی ء قدیر »6«ما افاء الله علی رسوله من اهل القری فلله و للرسول و لذی القربی والیتامی والمساکین وابن السبیل کی لایکون دوله بین الاغنیاء منکم و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهواواتقوا الله ان الله شدید العقاب»7;
:
و آن چه را خدا از آنان به رسم غنیمت عایدپیامبر خود گردانید [شما برای تصاحب آن] اسب یا شتری بر آن نتاختید، ولی خدافرستادگانش را بر هر که بخواهد چیره می گرداند و خدا بر هر کاری تواناست.6.
:آن چه را خداوند از اهل این آبادی ها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول وخویشاوندان او، و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا [این اموال عظیم]در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد! آن چه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید [و اجرا کنید]، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید; و از [مخالفت] خدابپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است!»
 بزرگان اهل سنت نیز همانند امامیه از آیه «و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» اطلاق فهمیدند.اگرچه امام فخر رازی نخست «ما اتیکم الرسول » را به همان «ما آتیکم من الغنیمه والفی ء» معنا کرده است، اما بعد می گوید اجود این است که این آیه اطلاق دارد در هرچه که پیامبر گفت یا داد و یا نهی کرد; چه در مسائل حکومتی و چه درتبیین احکام. قبل از او زمخشری در «کشاف » نیز همین معنا را بیان کرده است. که هم شامل حکم می شود و هم شامل حکومت.
توضیح آن این است که خدای سبحان رسول الله(ص) را هم والی امور مسلمین معرفی کرد هم مبین و مفسر و معلم مردم و فرمود: «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس مانزل الیهم »، «یعلمهم الکتاب والحکمه » از طرف دیگر هم به ما فرمود:«اطیعوا الله و اطیعوا الرسول ». این اطاعت رسول، هم در مسائل حکومتی است هم در مسائل احکام، چون اولین مبین و اولین معلم، وجود مبارک رسول الله(ص) است اگرایشان چیزی را در احکام یا در حکومت فرمود اطاعت از دستور وی ضروری و لازم است.گذشته از این که آیه «ما آتیکم الرسول » اطلاق دارد آن آیات هم تایید می کند.
زمخشری در «کشاف » لطیفه ای را نقل می کند و می گوید: ابن مسعود به مسلمانی که در حال احرام، لباس های رسمی و دوخته در بر کرده بود گفت: تو که محرمی لباس های دوخته را نباید در بر کنی. آن شخص به ابن مسعود گفت: یک آیه ای از قرآن بیاور که دلالت کند محرم نباید لباس دوخته بپوشد او همین آیه را خواند که: «ما آتیکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا».


نویسنده : پژوهشگر » ساعت 8:40 عصر روز جمعه 90 آذر 25


آیت الله سبحانی

نشست علمی تفسیر سوره حشر، توسط حضرت آیت ‌الله سبحانی، در ماه رمضان امسال (1431)، هر روز بعد از نماز ظهر و عصر با حضور طلاب و اقشار مختلف مردم در مجتمع عالی فقه (حجتیه) قم برگزار می گردد. گزیده ای از مطالب این مباحث را در ایام ماه مبارک رمضان، مرور می کنیم.

قسمت اول و قسمت دوم این مباحث گذشت. آن چه پیش روی دارید، بخش سوم است که مربوط به جلسات روز ششم، هفتم و هشتم ماه رمضان 1431 می باشد.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

سیاست مسلمانان در قبال صهیونیزم

تاریخ نشان می دهد، صهیونیست‌ها هر نوع قرارداد و معاهده ای را که با مسلمانان منعقد کند، به راحتی زیر پا می‌گذارد و جامعه اسلامی باید از قرآن، حدیث و زندگی پیامبر‌صلی الله علیه و آله درس بگیرد و هرگز به آنها اعتماد نکند.

مسلمانان جهان باید اتحاد خود را در برابر صهیونیزم حفظ کرده و از خداوند بخواهند این لکه ننگین را از اراضی مسلمانان پاک و نابود کند.

سیاست را باید از پیامبر اکرم‌ صلی الله علیه و آله آموخت که جمعیت ها و قبایل متفرق را با روش های مختلف حول محور حق یعنی اسلام جمع کرده و آنها را در مسیر صلح و هدایت قرار داد و یا حداقل کاری کردند که برای حکومت اسلامی سنگ اندازی نکنند.

 

داستان آیات اول سوره حشر

چند قبیله یهودی مدت ها قبل از ظهور اسلام به اطراف مدینه مهاجرت کرده و درآنجا ساکن شدند، تا به پیامبری که در کتب آنها نوید داده شده ایمان آورند، ولی با ظهور اسلام آنها از بیعت سر باز زده و ایمان نیاوردند.

بعد از آنکه یهودیان از ایمان به اسلام سر باز زدند، پیامبر اکرم‌ صلی الله علیه و آله با آن ها عهدنامه ای بست که طبق مفاد آن نباید به مسلمانان ضرری برسانند و نیز به دشمنان مسلمانان کمک نکنند، ولی یهودیان این قبایل به عهد خود عمل نکرده و نقشه ترور پیامبر‌صلی الله علیه و آله را طراحی کردند که با مطلع شدن رسول اکرم‌ صلی الله علیه و آله، دستور اخراج آنها از مدینه صادر شد.

این قرارداد موجب شد امروز بسیاری از خاورشناسان کتاب های فراوانی نوشته و برای این سه قبیله اشک تمساح بریزند که چرا رسول خدا آن ها را از مدینه خارج کردند، در حالی که در مفاد عهدنامه آنها با رسول خد ا‌صلی الله علیه و آله قید شده بود که در صورت تخلف، پیامبر می تواند مردان آنها را کشته، زنانشان را به اسیری برده و اموالشان را تصاحب کنند که بخاطر رأفت و عطوفت نبوی به آنها تخفیف دادند و فقط اخراجشان کردند.

متن قرارداد پیامبر ‌صلی الله علیه و آله با این سه قبیله در کتاب بحارالانوار جلد 19 صفحه 119 است که علاقه مندان می توانند مراجعه کنند و بفهمند که اکثر خاورشناسان مطالب مسموم و ضد اسلامی را در کتب خویش نوشته اند و هرگز به خاطر اسلام مطلب ننوشته‌اند بلکه برای ایجاد اختلاف و تضعیف مسلمین به اظهارنظر های غیر کارشناسانه پرداخته‌اند.

صهیونیست‌ها برای همیشه خاورمیانه را ترک می‌کنند

یقین دارم صهیونیست‌ها توسط خدواند خلاق متعال، به زودی خار می شوند و این ذلت نه از راه نظامی، بلکه بخاطر ترس از امت اسلامی در وجود آنها نمایان خواهد شد و با وجود همین سلاح های هسته ای خار وذلیل می شود.

رعب و وحشتی که از مسلمانان جهان بر دلهای آنان خواهد افتاد، استحکامات، بمب ها و کلاهک های هسته ای آنها را تحت شعاع قرار خواهد داد و صهیونیست‌ها برای همیشه منطقه خاورمیانه را ترک خواهند کرد. قطعا همان گونه که خداوند کفار قریش را مغلوب مسلمین کرد، صهیونیست ها را به خاک ذلت خواهد کشید و مغلوب می کند.

 

راهبرد نظامی، تنها راه‌کار غلبه بر دشمنان نیست

با توجه به آیه «سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَکُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِینَ » (آل عمران / 151)  و آیه «هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِنْ دِیَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَأَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ» (الحشر : 2)؛ این دو آیه تصریح می کند که تنها راه غلبه بر دشمنان اسلام راه نظامی نیست، بلکه با استفاده از راه های معنوی مانند ایجاد رعب و وحشت در قلوب دشمنان از طریق اتحاد مسلمین، می‌توان در مقابل آنان ایستاد و پیروز شد.

هر قوم و جمعیتی که رعب و ترس آنها را فراگیرد، هرچند قوی ترین نیروی نظامی و مجهز ترین تجهیزات را داشته باشد، قطعاً مغلوب خواهد شد.

تاریخ مایه عبرت همگان به ویژه مسلمانان است. جنگ بدر نمونه آشکار و کاملی است که نشان داد با این که مسلمانان فقط 313 نفر بودند و چند شتر و دو اسب داشتند به خواست خدا بر لشکر کفار قریش که بیش از 900 نفر بودند غلبه کردند، چون خداوند در دل کفار رعب و وحشت انداخته بود.

قلعه های فدک که قوم بنی نضیر آنهارا احداث کرده بودند نیز بدون جنگ و خونریزی و حتی پرتاب یک تیر توسط مسلمانان فتح شد و این حادثه عبرتی شد تا مسلمانان بدانند قوی ترین استحکامات و قلعه ها به خواست خدا نمی توانند مانعی برای نفوذ مسلمین باشند.

از نظر نظامی پیروزی با صاحبان قلعه بود و مسلمانان نیز فکر پیروزی نبودند و باور نمی‌کردند بدون جنگ، قلعه ها را فتح کنند، ولی قرآن به آنها نشان داد که معنویت و اتکال به خداوند راه ها و محاسبات نظامی را از بین می برد.

بر اساس مطالعات تاریخی، یکی از عوامل مهم پیروزی مغول بر مسلمانان و ایرانیان همان رعب و وحشتی بود که با تبلیغات فراوان در دل مردم انداخته بودند و توانستند با استفاده از این نیروی معنوی از خوارزم تا بغداد را تصرف کرده و به خاک وخون بکشند.

 

قلعه فدک چگونه فتح شد؟

در آیه دوم سوره حشر «هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِنْ دِیَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَأَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ» (الحشر : 2)؛ «هو» ضمیر شأن است و منظور از آن، خداوند تبارک است؛ یعنی خداوند یهودیان بنی نضیر را که برای ایمان آوردن به پیامبر‌صلی الله علیه و آله در نزدیک مدینه ساکن شده بودند و بعد از ظهور اسلام زیر بار نرفته و کفر ورزیدند و به پیمان خود خیانت کردند را از خانه و کاشانه های خود که همان قلعه فدک است، خارج کرد و چون این واقعه بدون جنگ اتفاق افتاد تمام آن سرزمین از آن رسول خدا‌صلی الله علیه و آله است و نمی توان به عنوان غنیمت جنگی بین مسلمین تقسیم کرد.

در تفسیر«لِأَوَّلِ الْحَشْرِ»: «حَشر» در لغت به دو معنای اجتماع و کوچ کردن و«لام» در این آیه به معنای«فی» و «اول الحشر» صفت و موصوف است که با تاویل آیه «فی حشر الاول» معنا می شود.

برخی این آیه را «اولین خروج و کوچ کردن بنی نضیر از مدینه» و برخی «اولین اجتماع بنی نضیر در شام» ترجمه و تفسیر کرده اند که هر دو اشتباه است، چون اولین قوم یهودی که از سرزمین مدینه کوچ کرد قوم بنی قین وقاع بود که به شام مهاجرت کردند و قوم بنی نضیر دومین قوم بود که به آنها پیوست و در شام اجتماع کرد.

باید «اول الحشر» را به اولین خروج یهودیان از فلسطین تأویل کنیم، همان طور که تاریخ نیز گواهی می دهد یهودیان در طول تاریخ دوبار از سرزمین فلسطین اخراج شدند. یکی زمان بخت النصر و دیگری زمان پادشاهی رومی ها که در این صورت تفسیرو تاویل آیه صحیح می گردد.

 

صهیونیست‌ها، مشابه یهودیان بنی نضیر

یهودیان بنی نضیر زمانی که قلعه فدک و سرزمین خود را ترک می کردند، به خراب کردن خانه های خود پرداختند تا مسلمانان نتوانند از آنها استفاده کنند، این اقدام آنها درست مانند اقدام صهیونیست ها در فلسطین ولبنان بود که زمان خارج شدن از بخش هایی از این سرزمین به خراب کردن خانه های خود پرداختند تا به دست مردم لبنان و فلسطین نیفتد .

تاریخ همواره تکرار می شود و افرادی که دارای بصیرت و فکر هستند می توانند از این تکرار تاریخ درس و عبرت بگیرند و یقین کنند که صهیونیست ها هرگز خیر و نیکی را برای مسلمانان همراه نداشته و ندارند.

 

 

نکته ای درباره صلوات

برخی در صلوات بر پیامبر لفظ « و آله » را حذف کرده‌اند و یا « وَ صَحبِه » را به آن اضافه می کنند که این حذف و اضافات بر خلاف نص صریح حدیث نبوی است.

نباید از راه و روش پیامبر اکرم‌ صلی الله علیه و آله خارج شد و از آن تعدی کرد، ولی متاسفانه برخی بر خلاف نص حدیث نبوی رفتار می کنند.

 

فهم قرآن از حفظ آن اولی‌تر است

متاسفانه بسیاری فقط به حفظ آیات قرآن می پردازند و از فهم آن غافل هستند و تاملی بر آیات ندارند و چون قرآن را نفهمیده اند، دستورات آن را در زندگی عملی نمی کنند، این درحالی است که فهم قرآن از حفظ آن اولی تر است.

البته خداوند می توانست با بلاهای زمینی و آسمانی قوم بنی نضیر را عذاب کند، ولی دو چیز در جهان مانع از عذاب الهی می‌شود یکی استغفار و دیگری حضور پیامبر‌ صلی الله علیه و آله در میان امت است که در این جریان بخاطر حضور پیامبر عذابی برای نابودی قوم بنی نضیر نازل نشد.

اخراج این قوم یهودی و عذاب روحی آنها اتمام کار نیست و در آخرت عذاب خواهند شد چون اعمال یهودیانی که با پیامبر خدا ‌صلی الله علیه و آله مقابله کردند در آخرت مجسم می شود و همگی عذاب می گردند.

 

نتیجه دشمنی با خدا و پیامبرصلی الله علیه و آله، نابودی است

عذاب اخروی بی حساب و کتاب نیست و هرکسی که با خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله دشمنی کند قطعا نابود و عذاب خواهد شد و یهودیان قوم بنی نضیر از آنجا که پرچم جنگ علیه پیامبر بلند کردند و قصد ترور ایشان را داشتند، عذابشان طبق آیات قرآن قطعی است.

در بسیاری از آیات قرآن کریم لفظ رسول بعد از لفظ الله آمده که نشان دهنده تعظیم و تکریم از مقام رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله است و این که برخی سر خود میان لفظ رسول و الله فواصلی ذکر می کنند و عطف این دو را حرام می دانند از قرآن و حقایق آن دور شده اند.



نویسنده : پژوهشگر » ساعت 8:38 عصر روز جمعه 90 آذر 25


مقام علمی مؤلف‏آیت اللّه العظمی خویی(1413 - 1317 هـ) فقیهی نام آور و صاحب سبک بود که در بسیاری از علوم اسلامی به مرحله عالی اجتهاد رسیده بود. او بیش از هشتاد سال به تحصیل، تدریس و تحقیق علمی مشغول بود و کتاب‏ها ی بسیار و فارغ التحصیلان فراوانی به جامعه اسلامی تحویل داد. آیت الله خویی به سال 1317 ق. در خوی زاده شد. در آغاز نوجوانی رهسپار نجف اشرف گردید و در آن سامان به تحصیل علوم دینی تا درجات عالی اهتمام ورزید. از استادان ایشان در فقه و اصول میرزای نایینی و آقا ضیاء عراقی و شیخ محمد حسین غروی اصفهانی بوده اند. البته ایشان محضر استادان بزرگ دیگری راهم در علوم مختلف درک کرده اند. از جمله شیخ محمد جواد بلاغی نجفی در علم کلام و تفسیر و فن مناظره. حوزه فقه و اصول آیت الله خویی در نجف اشرف بسیار گسترده و پر ثمر و دارای آوازه جهانی بود. ایشان مدتی درس تفسیر هم می گفته اند. که ـ مع الاسف ـ پس از زمانی چند به رغم خواسته دل از آن دست برداشتند. شاگردانی بزرگ و نام آوری از درس آیت الله خویی برخاسته اند و تقریرات چاپ شده درس های ایشان خود حجمی کلان دارند. از آثار ایشان « نفحات الاعجاز» در اثبات جاودانگی قرآن به عنوان معجزه نبی‌اکرم(ص) و«البیان فی تفسیر القرآن» و رساله در خلافت و قصیده در مدح امیر‌المومنین علی(ع) در900 بیت و «معجم رجال الحدیث» و «تکمله منهاج الصالحین» و «اجود التقریرات» را می توان نام برد.(جهانبخش،/ 1023)

2. علم تفسیر از دیدگاه آیت الله خوییمفسران پیشین نسبت به تعریف علم تفسیر در ابتدای کتاب های تفسیری خود اهتمام چندانی نشان نمی‌دادند گویی معنای آن را واضح و روشن می دانستند. اما مفسران معاصر هرچند به صورت کوتاه و مختصر، معمولا تعریفی از تفسیر را ارائه کرده اند. در دسته‌ای از تعریف هایی که برای تفسیر ارائه شده است، تفسیر «به عنوان کاری که مفسّر در مورد کشف معنا و مدلول آیات کریمه انجام می‌دهد» و در دسته‌ای دیگر «تفسیر به عنوان یک علم» تعریف شده است. آیت ‌الله خویی تفسیر را ازمنظر کاری که مفسر انجام می دهد تعریف کرده و می گوید: «التفسیر هو إیضاح مراد اللّه تعالى من کتابه العزیز» (خویی،/ 397) «تفسیر، آشکار کردن مراد خدای متعال از کتاب عزیز اوست». برخی محققان برای این تعریف چند کاستی را مطرح کرده اند. نخست آنکه در آن اشاره ای به مرحله اول تفسیر (بیان مفاهیم آیات کریمه) نشده است. دوم اینکه مبنای تفسیر در آن مشخص نشده و به صراحت نگفته است که آیا «تفسیر باید بر اساس اصول و قواعد ادبیات عرب و قواعد عقلایی محاوره و به صورت روشمند» صورت ‌پذیرد، یا آنکه بیان مفاد آیات بر اساس مسایل ذوقی و عرفانی نیز در قلمرو تفسیر قرار دارد. سوم اینکه اگر به جای «کتاب عزیز»، «آیات قرآن» گفته می‌شد، بهتر بود؛ زیرا مفسر درصدد آن است که از هر آیه‌ای مراد خدای متعال را به دست آورد و تبیین نماید، نه اینکه بخواهد مراد خدا را از کل قرآن به عنوان کتاب خدا مشخص نماید و تعبیر «آیات قرآن» در فهماندن معنای اول گویایی بیشتری دارد و تعبیر «کتاب عزیز» ظاهر در معنای دوم است. (بابایی،/ 19) به نظر می رسد هیچ یک از کاستی های ذکر شده را نتوان به عنوان یک اشکال جدی بر تعریف آیت الله خویی از تفسیر وارد دانست. حداکثر این است که بگوییم این تعریف رسایی و گویایی لازم را ندارد و با صراحت و روشنی بر دو مرحله‌ای بودن تفسیر و منابع تفسیر اشاره نشده است. اما با توجه به اینکه تعریف باید کوتاه و گویا باشد به نظر می رسد افزودن همه این نکات در تعریف علم ضروری نباشد به ویژه که ایشان در باره منابع و مراحل تفسیر در جای خود در حد ضرورت بحث کرده است. از این رو باید گفت این تعریف با همه اختصار و ایجازی که دارد تعریفی جامع و مانع از علم تفسیر قرآن به شمار می رود.

3. ویژگی های عمومی تفسیر «البیان»

الف. اجتهاد علمی و نوآوریمقام علمی آیت اللّه العظمی خویی و تبحر و اجتهاد ایشان در فقه، اصول، رجال، حدیث شناسی، ادبیات عرب و بسیاری دیگر از علوم اسلامی موجب شده تا ایشان در هر یک از علوم اسلامی که قلم می زدند با روحیه ای استدلالی و اجتهادی به بررسی و طرح مسایل بپردازند و در موارد زیادی به نوآوری و ارائه دیدگاه ها و راه حل های نوین در عرصه علم و اندیشه دست یابند. تفسیر «البیان» نیز از این قاعده مستثنی نیست. ایشان در جای جای مباحث مرتبط با تفسیر آیات مانند: واژه شناسی، نکات ادبی، اختلاف قر ائات و یا ارائه برداشت تفسیری از آیات و یا بررسی دیدگاه های تفسیری، با تکیه به توان علمی بالای خود به بررسی اجتهادی و نقد وبررسی دیدگاه ها و ارائه دلایل و استدلال‌های جدید می پردازد. نمونه هایی از تلاش های اجتهادی آیت الله خویی در تفسیر «البیان»، در عناوین بعدی ارائه می شود.

ب. جامع نگری علمیآیت الله خویی با پشتوانه سترگ علمی به نگارش تفسیر «البیان» اقدام نمود.از این رو بیش از هر چیز آنچه در این اثر رخ می‌نماید افزون بر نوآوری و اجتهاد، جامع نگری و بهره گیری مؤلف از دانسته های تفسیری، حدیثی، کلامی، فقهی، اصولی، حکمی، ادبی و تاریخی در تفسیر قرآن است. آیت الله خویی با انتقاد از مفسرانی که قرآن را تنها از یک جنبه بررسی کرده اند، ضرورت نگرش جامع گرایانه به قرآن را مطرح می کند. ایشان معتقدند: «اغلب مفسران تنها به پاره‏اى از مباحث و علوم قرآن پرداخته، از قسمت اعظم آن که مى‏تواند عظمت و واقعیت قرآن را نشان دهد، غفلت ورزیده‏اند مثلا، بعضى از مفسرین، قرآن را تنها از نظر قواعد ادبى و از ناحیه لفظ و اعراب تفسیر نموده‏اند و بعضى دیگر قرآن را با دید فلسفى مورد بررسى قرار داده‏اند، گروه سومى نیز قرآن را با علوم جدید تفسیر مى‏نمایند و در عین حال همه این مفسرین چنین مى‏پندارند که قرآن با همین دید نازل گردیده است که آنان مى‏بینند.» (خویی،/12) نگاهی گذرا به مباحث ادبی، کلامی، تفسیری و اجتماعی تفسیر «البیان» نشان می‌دهد که چگونه آیت الله خویی با تبحر و دقت بالا به تفسیر آیات پرداخته است و هر آیه را از جنبه های مختلف تحلیل و بررسی نموده است. بدین سان مؤلف محترم «البیان» تلاش کرده است ا ز یک سو نگری در امان بماند و حتی الامکان معنای جامع آیه را تبیین نماید.

ج. روشمندی در برداشتویژگی دیگری تفسیر«البیان» روشمندی آن است به این معنا که مؤلف بجای دخالت دادن ذوق و سلیقه شخصی و دچار شدن به استحسانات عقلی و عرفی، تنها بر اساس ضوابط علمی و قوانین ادبی به تفسیر قرآن دست زده است. به اعتقاد آیت الله خویی مفسر باید با آگاهی از روش های استنباط و بکارگیری اصول و ضوابط آن در فرآیند برداشت از قرآن به تفسیر بپردازد تا آنچه می گوید و می نویسد از حجیت و اعتبار لازم برخوردار باشد. براین اساس ایشان می فرمایند: «آن چه بر مفسر لازم است، این است که از آرا و عقاید شخصى خود صرف نظر کند، تنها مفهوم آیات را بدون رنگ‏آمیزى با محتویات مغزى و گرایش‏هاى فکرى و تخصّصى خویش مدنظر بگیرد و طبق رهنمود و فرمان آن، قدم بردارد به عبارت ساده‏تر، آیات قرآن را با خود قرآن و دلالت ظاهر آن، معنى و تفسیر کند نه با آرا و عقاید شخصى و گرایش‏هاى فکرى و سلیقه‏اى خود.» (خویی،/13) با بررسی تفسیر سوره حمد در تفسیر شریف «البیان»، روشمندی مولف و میزان پایبندی ایشان به این اصل را در می یابیم. روش آیت الله خویی در تفسیر آیات سوره حمد چنین است که اولاً هر آیه را از زوایای مختلف بررسی می کند (جامع‌نگری) و ثانیاً در بررسی های علمی خود دو اصل را به دقت مورد توجه قرار می‌دهد یکی ضوابط و قواعد پذیرفته شده آن علم و دوم آیات قرآن. به این ترتیب حتی در مواردی که به اجتهاد خود سخن می گوید ذرّه‌ای از ضابطه مندی و اصول گرایی در روش بحث تخطّی نمی کند و به وادی تذوّق و تأثیرگذاری آراء و عقاید شخصی در تفسیر قرآن نمی غلتد.

د. بکارگیری منابع معتبربحث از منابع تفسیر، که در کتب علوم قرآن با عناوین «مآخذ تفسیر» و «مصادر تفسیر» نیز از آن یاد شده است، یکی از مباحث مهم روش‌شناسی تفسیر است. توجه به منابع تفسیر، سابقه‌ای بس طولانی دارد و اصولاً همزمان با نزول قرآن مطرح بوده است، ولی تدوین این منابع به صورت مستقل و تعیین حد و مرز هر یک و بحث و بررسی مستقل در باب آن، در زمان‌های متأخر از عصر نزول صورت پذیرفته و به رغم بحث‌های نسبتاً مفیدی که مطرح شده است، هنوز نیازمند تلاش جدّی و تعمیق بیشتری است. از نظر آیت الله خویی قاعده و معیار پذیرش یک منبع به عنوان «منبع تفسیر قرآن» این است که اعتبار و حجیت آن به اثبات رسیده باشد از این رو می گوید: «در تفسیر قرآن، نباید از ظن و گمان و آن‏چه حجیّت و اعتبار عقلى و یا شرعى ندارد، پیروى کرد بلکه باید به دلایل علمى و اطمینان بخش و به مدارکى که از نظر عقل و یا شرع اعتبار و مدرکیت آن ثابت شده است، استناد شود، زیرا افزون بر آنکه پیروى از دلایل ظنى و غیر یقینى، شرعاً ممنوع و نارواست. نسبت دادن مطلبى به خدا، بدون اذن وى حرام و گناه بزرگ و نابخشودنى است.» (خویی،/ 397) براساس این قاعده، مولف «البیان» تنها ظواهر الفاظ قرآن، عقل فطری و سالم از تأثیرات افکار و سلیقه‏های شخصی وروایات قطعی را در ردیف منابع معتبر تفسیر به شمار می آورد. (خویی،/398) و منابع لغوی، منابع تاریخی و دستاوردهای تجربی، الهامات قلبی را جزء منابع تفسیری به شمار نمی آورد افزون بر منابع فوق، آیت الله خویی بر اساس دیدگاه های اصولی خود اخبار ظنی معتبر را هم در تفسیر قرآن قابل استناد و اتکاء می‏دانند و معتقدند: از روایات غیر قطعی اما معتبر یعنی «خبر واحدی» که دارای شرایط حجیّت و اعتبار است، نیز می‏توان در تفسیر قرآن‏ پیروی نمود. (خویی،/398) و حتی می توان با چنین خبری عمومات قرآن را نیز تخصیص زد. (خویی،/400)

هـ. بررسی مقارنه ای مباحث تفسیرییکی از ویژگی های ارزشمند تفسیر شریف «البیان» رویکرد مقایسه ای آن است. آیت الله خویی در موارد متعددی دیدگاه اهل سنت را با دیدگاه مشهور شیعه مقایسه می نمایند و موارد همگرایی و واگرایی دیدگاه های تفسیری شیعه و سنی را نشان می دهند. ایشان با این اقدام ضمن آنکه بستری مناسب برای شکل گیری تفسیری مقارن را به وجود می آورند، براهمیت توجه به دیدگاه های اهل سنت در تفسیر قرآن نیز تاکید می‌نمایند. برای نمونه می توان به موارد زیر از این دست اشاره نمود: 1. تعداد آیات سوره حمد: به گزارش آیت الله خویی، در باره تعداد آیات سوره حمد اختلاف مهمی در بین نیست و مشهور در میان مسلمانان این است که سوره حمد دارای هفت آیه است، روایات زیادی که از طریق شیعه و سنی آمده، نیز همین نظریه مشهور را تأیید می‏کنند. (خویی،/422) 2. در تفسیر آیه «إِیَّاکَ نَسْتَعِین» به مسئله شفاعت اشاره می کند و با استناد به روایات شیعه و اهل سنت، شبهه شفاعت و کمک خواستن از غیر خدا را پاسخ می‌دهد (خویی،/ 485) 3. بررسی جزئیت « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»: در میان شیعه امامیه این مطلب مورد اتفاق است که « بِسْمِ اللَّهِ » در هر سوره‏ای که با آن شروع گردیده است، جزو همان سوره و یکی از آیات آن است و« بِسْمِ اللَّهِ » با هر یک از سوره‏های قرآن نازل شده است. مؤلف «البیان» پس از بیان دیدگاه تشیع در این باره، به تفصیل دیدگاه های مفسران و فقهای اهل سنت همراه با دلایل آن ها را بیان می کند و پاسخ خود را به کسانی که قایل به عدم جزئیت «بِسْمِ اللَّهِ» هستند، ارائه می دهد. (خویی،/ 441- 451)

و. نقد وبررسی علمی آراء مخالفان و موافقانیکی از ویژگی های بارز آثار آیت الله خویی، توجه و اهتمام ویژه ایشان به بیان اقوال مخالفان و نقد وبررسی آن هاست. این ویژگی در کتب فقهی، اصولی ایشان کاملا مشهود است. وجود همین خصیصه در بخش علوم قرانی کتاب «البیان» نیز موجب شده است تا این اثر به یک اثر برجسته و کم نظیردر حوزه علوم قرآنی تبدیل شود. در بخش تفسیری «البیان» نیز این ویژگی رعایت شده است. برای نمونه ایشان در بررسی مسئله «جزئیت بسم الله» سه دیدگاه مهم را نقل کرده و ضمن آن دیدگاه های بیش از 30 تن از مفسران و فقهاء فریقین را گزارش می‌کند.(‌خویی،/441) افزون بر نقل آراء و دیدگاه های مختلف، سیره آیت الله خویی چنین بود که پس از بیان هر نظریه توجه وافری نیز به طرح اشکالات وارده و پاسخگویی به آن‌ها نشان می داد.برای نمونه به موارد زیر توجه فرمایید: - پس از تبیین مسئله «علَم بودن لفظ جلاله الله» به دو اشکال مهم مخالفان در این باره اشاره نموده و به تفصیل و از جوانب مختلف به پاسخ آن ها می پردازد. (خویی،/ 427 – 429) - در مسئله «جزئیت بسم الله » دیدگاه مخالفان و موافقان را با بررسی یک به یک دلایل آنان در بیش از ده صفحه به دقت تشریح و تبیین می کند. (خویی،/440– 451) - در نحوه قرائت کلمه «مالک» نیز دیدگاه های گوناگونی را در این خصوص یاد آور شده و به تحلیل و بررسی آن ها می پردازد. (خویی،/ 452- 455)

ز. پاسخگویی به شبهاتاهتمام یک مفسر به طرح شبهات رایج و تلاش برای پاسخگویی به آن ها نشانه روزآمدی و حیات تفسیر ودلیل آگاهی مفسر از چالش های علمی جامعه است. آیت الله خویی به دلیل اشراف ویژه ای که به حوزه های معرفتی شیعه و دیدگاه‌های مخالفان تشیع داشتند در برخی از مباحث چالش برانگیز و اختلافی، به طرح شبهات مخالفان می پردازد و پاسخ هایی منطقی و مستدل ارائه می نمایند. برای نمونه به موارد زیر توجه فرمایید: - پس از طرح مسئله توحید در عبادت به شبهات وتهمت هایی که به دلیل احترام به تربت حسینی بر علیه شیعه مطرح می شود پاسخ می دهد. (خویی،/ 476‌‌) - در تفسیر آیه شریفه « إِیَّاکَ نَعْبُدُ» و به مناسبت بحث توحید در عبادت به این شبهه پاسخ می دهند که: اگر سجده برای غیر خدا جایز نیست پس سجده فرشتگان برای آدم(ع) چگونه بوده و چرا جایز شده است؟ (خویی،/ 477) 3. در تفسیر آیه « َإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» به مسئله شفاعت اشاره می کند و با استناد به روایات شیعه و اهل سنت، شبهه شفاعت و کمک خواستن از غیر خدا را پاسخ می‌دهد. (خویی،/ 485) 4. در تفسیر آیه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» این شبهه را بررسی می نماید که: طالب هدایت باید قبلا فاقد آن باشد تا بتواند آن را از خداوند بخواهد، بنابراین مسلمان خداشناس و یکتاپرستی که خود هدایت یافته و واجد هدایت است و در راه مستقیم هدایت قدم برمی‏دارد، چگونه در حال نماز از درگاه ذات اقدس الهی دوباره هدایت می‏طلبد و مکرر می‏گوید: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»؟! در پاسخ به سه جوابی که برخی مفسران داده اند اشاره می کند و سپس پاسخ خود را که مبتنی بر مراحل هدایت است تبیین می نماید. (خویی،/497- 495)

4. روش تفسیری «البیان»روش تفسیری عبارت است از گونه و روش تعامل مفسر با ابزارها و منابع تفسیری.تقسیمات گوناگونی که برای روش های تفسیر ذکر شده مانند تفسیر قرآن به قرآن.، تفسیر عقلی، تفسیر روایی، تفسیر رمزی. و عرفانی، تفسیر ادبی و غیره ناظر به شیوه استفاده مفسر از یک یا چند ابزار تفسیری است. آیت الله خویی در تفسیر «البیان» در درجه نخست از قرآن سود جسته است و تلاش نموده تفسیر خود از آیات و نقد و بررسی اقوال و دیدگاه های تفسیری را با استناد به آیات قرآن انجام دهند. پس از قرآن، روایات اهل بیت:، بررسی‌های عقلی و نکات ادبی سایر منابع تفسیری ایشان را تشکیل می دهد. با توجه به جامع نگری آیت الله خویی به منابع تفسیری و کاربرد گسترده استدلال های عقلی در این تفسیر، باید روش تفسیری «البیان» را روش اجتهادی نامید. اکنون نگاهی گذرا به جایگاه منابع تفسیری در تفسیر «البیان» می اندازیم:

الف. جایگاه قرآن در تفسیر «البیان»قرآن کریم مهم ترین منبع تفسیری آیت الله خویی در تفسیر«البیان» است. مراجعه با آیات قران در همه مباحث ادبی، واژه شناسی، نکات تفسیری و نقد و بررسی های ایشان به عنوان یک اصل خدشه ناپذیر پذیرفته شده است. آیت الله خویی در مقدمه تفسیر «البیان» درباره جایگاه قرآن در روش تفسیری خود می‌گوید: «ما معمولا در تفسیر یک آیه از مفهوم آیه دیگر استفاده مى‏کنیم و خود قرآن را وسیله درک معانى قرآن قرار مى‏دهیم و در فهم و درک قرآن از خود قرآن یارى و راهنمایى مى‏طلبیم و احادیث وارده را بر این روش و بر آن چه از ظاهر آیات قرآن فهمیده‏ایم، شاهد و مؤیّد مى‏آوریم.» (خویی،/13) مولف تفسیر«البیان» در عمل همان گونه که گفته بود عمل نمود و در موراد زیر از قرآن در تفسیر خود سود جست. 1.

ارزیابی روایات تفسیرییکی از آموزه های ائمه اطهار:، عرضه روایات به قرآن است. بنابر روایات عرض، هر حدیثی که با مفاد قرآن در تعارض باشد باید کنار گذاشته شود. با استناد به این قاعده اصولی، آیت الله خویی در تفسیر آیات بیش از هر اقدامی به سایر آیات مراجعه می کنند و سپس به بررسی روایات تفسیری می پردازند. در این مرحله تنها روایاتی را می پذیرند که مفاد آن ها مخالفتی با قرآن نداشته باشد. برای نمونه ایشان از پذیرش روایاتی که اسم «رحیم» را به رحمت خاصه الهی به مؤمنان تفسیر کرده اند امتناع می کند و اینگونه روایات را با قرآن مخالف می داند و می‌گوید: «در بعضى از روایات آمده است که «رحمان» اسم خاص است و معنایش عام، ولى «رحیم» اسم عام است و معنایش خاص، زیرا که اختصاص به آخرت و یا مؤمنین دارد. ولى باید این روایات را تأویل نمود یا به کنار گذاشت زیرا ظاهر آن‏ها با کتاب خدا مخالفت دارد چون کلمه رحیم در قرآن بدون این که به مؤمنین و یا به آخرت اختصاص داشته باشد، استعمال شده است...» (خویی،/432)

2. تبیین معنای واژگانآیت الله خویی در تبیین معنای اکثر قریب به اتفاق واژگانی که در تفسیر سوره حمد مطرح کرده است، به آیات قرآنی استناد نموده است. به عبارتی از روش تفسیر قرآن به قرآن در این زمینه سود جسته است. ایشان در تبیین معانی واژگان از روش تقابل واژگان، بررسی دامنه کاربرد واژه و بررسی وجوه و نظائر واژه در قرآن استفاده کرده است. نمونه هایی از این روش ها در بحث واژه شناسی در تفسیر «البیان» ارائه می گردد.

3. مباحث تفاسیریاستفاده آیت الله خویی از آیات قرآن در مباحث تفسیری بیش از آن است که به راحتی بتوان فهرستی از آن ها را ارائه داد. آنچه در اینجا قابل ذکر است یاد آوری چند بحث مهم است که حجم کاربرد آیات در آن ها چشمگیرتر از سایر مباحث است. - برای نمونه ایشان در تفسیر« إِیَّاکَ نَعْبُد» و برای تبیین مسئله توحید در عبادت و بیان عقاید مشرکانی که بجای پرستش خدا به بندگی واسطه ها و مخلوقات روی آورده اند، بطور مبسوط به آیات قرآن استناد می‌نمایند.(خویی،/ 467- 471) - نمونه دیگر اینکه در تفسیر« َإِیَّاکَ نَسْتَعِین» با استفاده از آیات قرآن مسائلی همچون: جواز استعانت از غیر خدا و شفاعت را بررسی می کند. (خویی،/485) - در تفسیر آیه «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیم» با استمداد از آیات قرآن به تبیین مراحل سه گانه هدایت می‌پردازد. (خویی،/497- 495)

ب. جایگاه روایات در تفسیر «البیان»

پس از قرآن کریم روایات معتبر بیش ترین جایگاه و کاربرد را در تفسیر «البیان» دارند. آیت الله خویی در مقدمه تفسیر خویش به این نکته مهم اشاره می‌فرمایند که تکیه‏گاه و سند ایشان در این تفسیر افزون بر آیات قرآن مجید و عقل سلیم، روایاتی است که در اثر تواتر و کثرت نقل، صحّت آن‏ها ثابت گردیده است یا از خاندان عترت با سند صحیح به دست آمده است. (خویی،/13) رویکرد تفسیر «البیان» به منابع روایی از چند ویژگی مهم برخورد دار است:

1. اهمیت دادن به تنوع و اصالت منابع رواییمفسر «البیان» افزون بر جوامع روایی شیعه به منابع روایی اهل تسنن نیز توجه می‌نماید و در جای جای تفسیر خود از روایات موجود در صحاح سته بهره مند می شود. مراجعه مؤلف به مستدرک حاکم(6 بار) صحیح مسلم (5 بار) صحیح بخاری (4 بار) بیش از سایر منابع روایی اهل تسنن است. در منابع روایی شیعه نیز اکثر روایات از کتاب های اربعه و بحار الانوار اخذ شده است. در میان کتاب‌های تفسیر روایی تنها تفسیر البرهان مورد توجه آیت الله خویی قرار گرفته است و به سایر تفاسیر روایی از جمله «نور الثقلین»، «تفسیر عیاشی» یا «تفسیر قمی» توجهی ندارد.

2. استناد به روایات صحیحبا آنکه برخی از مفسران توجه چندانی به صحت و سقم سند روایت تفسیری نمی کنند اما آیت الله خویی مشی فقهی و دقت اصولی خود را در گزینش رویات تفسیری نیز بکار می برد و از پرداختن به روایاتی که ضعف سندی دارند اجتناب می نماید. برای نمونه با آنکه در فضیلت سوره حمد حدود 30 روایت در البرهان ذکر شده است (بحرانی،1/100) اما تنها به یک روایت از منابع شیعی ـ تفسیر البرهان ـ و یک روایت از منابع اهل سنت ـ صحیح بخاری ـ بسنده کرده است (خویی،/422)و این روایات نیز از جهت سند و دلالت از اعتبار و وضوح کافی برخوردار است تعامل آیت الله خویی با روایات تفسیری غیر قابل اعتماد، ریشه در دیدگاه اصولی ایشان در چگونگی رفتار با روایات دارد. ایشان معتقدند استناد کردن به روایات ضعیف در تفسیر قرآن مسلما جایز و روا نیست، و تنها با استناد به روایات صحیحی که به طور قطع از معصوم:صادر گردیده و روایات غیر قطعی اما معتبر یعنی «خبر واحدی» که دارای شرایط حجیّت و اعتبار است، می‏توان در تفسیر قرآن‏ بهره گرفت. (خویی،/398)

3. کاربرد گسترده روایات در تفسیر قرآنتفسیر «البیان» در زمینه های گوناگون تفسیری از روایات بهره برده است که مهم ترین آن ها به شرح زیر است. - بهره گیری از روایات در مباحث تفسیری: آیت الله خویی در مواردی برای تفسیر آیات از روایات بهره جسته اند از جمله: در تفسیر«بِسْمِ اللَّهِ»، می‌فرماید: کامل‏ترین و پرمعنی‏ترین اسامی خدا وجود پیامبر(ص) و ائمه هدی:می‏باشند که آفرینش جهان هستی و کتاب تکوینی با خلقت و آفرینش نور آن‏ها شروع گردیده است. (خویی،/ 434) آنگاه برای اثبات این نظر به روایتی از کافی استناد می کند که «اسمای حسنی» را بر ائمه طاهرین:اطلاق کرده است. در تفسیر« الْحَمْدُ لِلَّهِ» به دو روایت از امام صادق(ع) که در آن ها بر شمول معنای «الْحَمْدُ لِلَّهِ» برای سپاس از همه نعمت ها تاکید شده است، استناد می‌کند. (خویی،/ 458) در تفسیر آیه « َإِیَّاکَ نَسْتَعِین» به مسئله شفاعت اشاره می کند و با استناد به روایات شیعه و اهل سنت، شبهه شفاعت و کمک خواستن از غیر خدا را پاسخ می‌دهد ( خویی،/ 485) - تبیین معنای واژگان به وسیله روایات: آیت الله خویی به کاربرد واژه ها در احادیث و سخنان معصومین:توجه دارد و برای راه یافتن به معنای واژه از این منبع استفاده می کند.نمونه هایی از این دست را در عنوان «واژه شناسی در تفسیر «البیان» ملاحظه فرمایید. - توجه به روایات فضایل: برخورد مفسران با روایاتی که به بیان فضایل و خواص آیات و سوره های قرآن می پردازند متفاوت است. در این میان برخی همانند: تفسیر «المیزان» هیچ توجهی به این گونه روایات ندارند و برخی همانند: تفسیر «نمونه» و «مجمع البیان» بدون توجه به سند حدیث، به نقل روایات فضائل و خواص می پردازند. آیت الله خویی در تعامل با روایات فضایل از روشی میانه سود جسته است یعنی ضمن بهاء دادن به روایات فضایل، از نقل روایات ضعیف و روایات بیانگرخواص سوره ها اجتناب نموده است. برای نمونه ایشان در بیان فضیلت سوره حمد به دو روایت یکی از تفسیر البرهان و دیگری از صحیح بخاری استناد می کند. (خویی،/421) اما در این رابطه از نقل روایت معروف فضیلت سوره های قرآن که ابوعمر عثمان بن الصلاح از ابی‌بن کعب نقل کرده اجتناب می نماید.روایتی که با آنکه تردید در جعلی بودن آن نیست (قرطبی،1/78) اما در بیشتر کتاب های تفسیر شیعه و سنی راه یافته است.

 



نویسنده : پژوهشگر » ساعت 8:18 عصر روز جمعه 90 آذر 25

<      1   2   3   4   5   >>   >