سفارش تبلیغ
صبا ویژن



تفسیرسوره حشر(1-10) - پژوهش در تفسیر

 

تفسیر اطیب البیان

هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ راجع بقبیله بنى نضیر از یهود که چون پیغمبر بمدینه هجرت فرمود آمدند با حضرت معاهده کردند که متعرّض آنها نباشد مشروط بر اینکه آنها هم با مشرکین و سایر کفّار هم دست نشوند تا در جنگ بدر و فتح مسلمین گفتند این همان است که بما خبر داده‏اند ولى چون جنگ احد پیش آمد و مسلمین فرار کردند اینها جرأت پیدا کردند و با سایر قبائل یهود هم دست شدند و جماعتى را فرستادند و با ابو سفیان و مشرکین قریش عهد و میثاق بستند بر مقاتله پیغمبر و دو نفر از مسلمین را کشتند حضرت تشریف برد مطالبه دیه آنها را بکند اینها قصد کردند که از بام قصر خود سنگ رها کنند بر سر آن حضرت، حضرت تشریف برد مدینه و لشکرى فرستاد بر آنها اینها درهاى قصرهاى خود را بستند که مسلمین وارد نشوند حضرت امر فرمود نخل‏هاى آنها و مزارع آنها را بسوزانند اینها بالحاح و التجاء در آمدند و رعبى در قلب آنها پیدا شد حضرت از قتل آنها صرف نظر نمود مشروط بر اینکه از حجاز خارج شوند و بطرف شام بروند قبول کردند و وسائل مسافرت آنها را حضرت فراهم کرد و آنها رفتند جز جماعتى از آنها که بعض نقاط قصرها را خراب کردند و فرار کردند و بیهود خیبر ملحق شدند و شرح این قضایا مفصّل است، لذا خدا میفرماید او است خدایى که بیرون کرد کسانى که از اهل کتاب کافر بودند که بنى نضیر باشند. أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏12، ص: 46

تفسیرنمونه:

(بعد از بیان این مقدمه(آیه اول) به داستان رانده شدن یهود بنى نضیر از مدینه پرداخته مى‏فرماید:" خداوند کسى است که کافران اهل کتاب را در اولین اجتماع و برخورد با مسلمانان از خانه‏هایشان بیرون کرد... و از آنجا که این نخستین اجتماع در نوع خود بود در قرآن به عنوان" لاول الحشر" نامیده شده، و این خود اشاره لطیفى است به برخوردهاى آینده با یهود" بنى نضیر" و یهود" خیبر" و مانند آنها... سپس مى‏افزاید: شما هرگز گمان نمى‏کردید که آنها از این دیار خارج شوند و آنها نیز گمان داشتند که دژهاى محکمشان از شکست آنها و عذاب الهى مانع مى‏شود" (ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّه)ِ آنها چنان مغرور و از خود راضى بودند که تکیه‏گاهشان دژهاى نیرومند و قدرت ظاهریشان بود، این تعبیر آیه نشان مى‏دهد که یهود بنى نضیر در مدینه از امکانات وسیع و تجهیزات فراوانى بهره‏مند بودند، به گونه‏اى که نه خودشان باور مى‏کردند به این آسانى مغلوب شوند و نه دیگران، ولى از آنجا که خدا مى‏خواست به همه روشن سازد که چیزى در برابر اراده او قدرت مقاومت ندارد حتى بدون آنکه جنگى رخ دهد آنها را از آن سرزمین بیرون راند! لذا در ادامه آیه مى‏فرماید:" اما خداوند از آنجا که گمان نمى‏کردند به سراغشان آمد، و در قلبشان وحشت و ترس افکند، به گونه‏اى که خانه‏هاى خود را با دست خویش و با دست مؤمنان ویران مى‏کردند" (فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ  ).

آرى خدا این لشکر نامرئى، یعنى لشکر ترس را که در بسیارى از جنگها به یارى مؤمنان مى‏فرستاد بر قلب آنها چیره کرد، و مجال هر گونه حرکت و مقابله را از آنها سلب نمود، آنها خود را براى مقابله با لشکر برون آماده کرده بودند، بیخبر از آنکه خداوند لشکرى از درون به سراغشان مى‏فرستد، و چنان آنها را در تنگنا قرار مى‏دهد که خودشان با دشمن براى تخریب خانه‏هایشان همکارى کنند  .

درست است که کشته شدن رئیس آنها" کعب بن اشرف" قبل از این ماجرا وحشتى بر دل آنها افکنده بود، ولى مسلما منظور از آیه این نیست آن چنان که بعضى از مفسران گمان کرده‏اند- بلکه این یک نوع امداد الهى بوده که بارها در جنگهاى اسلامى به یارى مسلمین مى‏شتافت.

جالب اینکه مسلمانان از بیرون، دژهاى آنها را ویران مى‏کردند که به داخل آن راه یابند، و یهود از درون ویران مى‏کردند تا به صورت سالم به دست مسلمانان نیفتد، و نتیجه این همکارى ویران شدن استحکامات آنها بود! در مورد این آیه تفسیرهاى دیگرى نیز گفته شده، از جمله اینکه: یهود از داخل، دیواره دژها را ویران مى‏کردند تا فرار کنند و مسلمانان از بیرون تا به آنها دست یابند (ولى این احتمال بعید است  ).

و نیز گفته شده که این آیه معنى کنایى دارد مثل اینکه مى‏گوئیم فلان کس خانه و زندگیش را با دست خودش ویران کرد، یعنى بر اثر نادانیها و لجاجتها سبب بر باد دادن زندگى خود شد  .

یا اینکه منظور یهود از تخریب بعضى از خانه‏ها این بود که دهانه کوچه‏هاى داخل قلعه را ببندند تا مانع پیشروى مسلمانان شوند و در آینده نیز نتوانند در آن سکنى گزینند.  .

یا اینکه قسمتى از خانه‏هاى داخل دژ را خراب کردند تا در صورت کشیده شدن میدان نبرد به داخل دژ جاى کافى براى جنگیدن داشته باشند. یا اینکه در بناى بعضى از خانه‏ها مصالح گرانقیمتى وجود داشت آنها را تخریب کردند تا آنچه قابل حمل بود ببرند، ولى تفسیر اول از همه مناسبتر است  .

در پایان آیه به عنوان یک نتیجه‏گیرى کلى مى‏فرماید:" پس عبرت بگیرید اى صاحبان چشم"! (فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصار)ِ .تفسیر نمونه، ج‏23، ص488-491

تفسیرالمیزان

معناى آیه این است که: خداى تعالى همان کسى است که یهودیان بنى النضیر را براى اولین بار از جزیرة العرب از خانه و زندگیشان بیرون کرد  .

 [معناى اینکه فرمود:" یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ "]

آن گاه به اهمیت این جریان اشاره نموده، مى‏فرماید:" ما ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا" یعنى:

هیچ احتمال نمى‏دادید که دست از وطن خود کشیده بیرون روند، چون شما از این قبیله قوت و شدت و نیرومندى سابقه داشتید." وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ" خود آنها هم هرگز چنین احتمالى نمى‏دادند، آنها پیش خود فکر مى‏کردند قلعه‏هاى محکمشان نمى‏گذارد خدا آسیبشان برساند، و مادام که در آن قلعه‏ها متحصن هستند، مسلمانان بر آنان غلبه نمى‏یابند. در این آیه با اینکه مى‏توانست بفرماید" مانعتهم حصونهم من المسلمین" فرمود" من اللَّه" و این بدان جهت است که در آیه قبلى اخراج آنان را به خدا نسبت داده بود. و همچنین در ذیل آیه، القاى رعب در دلهاى آنان را به خدا نسبت داد. از لحن این آیه استفاده مى‏شود که بنى النضیر چندین قلعه داشتند، نه یکى، چون فرموده" حصونهم  ".

آن گاه به فساد پندار آنان، و خبط و اشتباهشان پرداخته، مى‏فرماید:" فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا" خداى تعالى از جایى و از درى به سراغشان آمد که هیچ خیال نمى‏کردند  .

و منظور از" آمدن خدا" نفوذ اراده او در میان آنان است، اما نه از راهى که آنان گمان مى‏کردند- که همان دژها و درها است- بلکه از طریق باطنشان که همان راههاى قلبیشان است، لذا مى‏فرماید:" وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ". و کلمه" رعب" به معناى خوفى است که دل را پر کند،" یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ"، خانه‏هایشان را به دست خود ویران مى‏کردند که به دست مسلمانان نیفتد. و این از قوت سیطره‏اى بود که خداى تعالى بر آنان داشت، براى اینکه خانمانشان را به دست خود آنان و به دست مؤمنان ویران کرد. و اینکه فرمود:" و به دست مؤمنان" بدین جهت است که خدا به مؤمنان دستور داده، و آنان را به امتثال دستور و به کرسى نشاندن اراده‏اش موفق فرموده بود." فَاعْتَبِرُوا" پس پند بگیرید اى صاحبان بصیرت، چون مى‏بینید که خداى تعالى یهودیان را به خاطر دشمنیشان با خدا و رسول چگونه در بدر کرد بعضى از مفسرین «1» گفته‏اند: خود یهودیان خانه‏هایشان را خراب کردند، تا بهتر بتوانند فرار کنند، و مؤمنین خانه‏هاى ایشان را خراب کردند تا به آنان برسند  .

بعضى «2» دیگر گفته‏اند: منظور از تخریب خانه‏ها اختلال نظام زندگى است. یهودیان به خاطر نقض عهد، خانه‏هاى خود را خراب کردند. و منظور از خراب کردن آن به دست مؤمنین، این است که مؤمنین مامور شدند با ایشان قتال کنند  .

ولى هیچ یک از این دو قول به نظر درست نمى‏رسد، زیرا ظاهر جمله" یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ ..." این است که بیان باشد براى جمله" فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا" و معلوم مى‏شود که تخریب بیوت اثر نقض عهد است، و بعد از آن واقع شده است، و وجه اول مى‏خواست بگوید: تخریب خانه‏ها به نقشه خود یهود بود، نه نقشه الهى. و وجه دوم مى‏خواست بگوید: تخریب خانه‏ها عین نقض عهد است، نه اینکه به راستى خانه‏ها را خراب کرده باشند.                       ترجمه المیزان، ج‏19، ص:349-351



نویسنده : قرآن پژوه » ساعت 4:1 عصر روز سه شنبه 90 دی 6


سبب نزول آیات2تا5:تفسیرنمونه

   (در سرزمین مدینه سه گروه از یهود زندگى مى‏کردند" بنى نضیر" و" بنى قریظه" و" بنى قینقاع" و گفته مى‏شود که آنها اصلا اهل حجاز نبودند ولى چون در کتب مذهبى خود خوانده بودند که پیامبرى از سرزمین مدینه ظهور مى‏کند، به این سرزمین کوچ کردند، و در انتظار این ظهور بزرگ بودند  .

هنگامى که رسول خدا ص به مدینه هجرت فرمود با آنها پیمان عدم تعرض بست، ولى آنها هر زمان فرصتى یافتند از نقض این پیمان فروگذار نکردند  .

از جمله از اینکه بعد از جنگ" احد" (غزوه احد در سال سوم هجرت واقع شد)" کعب بن اشرف" با چهل مرد سوار از یهود به مکه آمدند و یکسر به سراغ قریش رفتند و با آنها عهد و پیمان بستند که همگى متحدا بر ضد محمد ص پیکار کنند، سپس ابو سفیان با چهل نفر از مکیان، و کعب بن اشرف یهودى با چهل نفر از یهود وارد مسجد الحرام شدند، و در کنار خانه کعبه پیمانها را محکم ساختند، این خبر از طریق وحى به پیامبر ص رسید.   .دیگر اینکه ...پیامبر ص روزى با چند نفر از بزرگان و یارانش به سوى قبیله بنى نضیر که در نزدیکى مدینه زندگى مى‏کردند آمد و مى‏خواست از آنها کمک یا وامى بگیرد براى پرداختن دیه... پیامبر ص در بیرون قلعه یهود بود و با" کعب بن اشرف" در این زمینه صحبت کرد، در این هنگام در میان یهودیان بذر توطئه‏اى پاشیده شد... یکى از یهود بنام" عمرو بن جحاش" اعلام آمادگى کرد و به پشت بام رفت رسول خدا ص از طریق وحى آگاه شد برخاست و به مدینه آمد، بى اینکه با یاران خود سخنى بگوید، آنها تصور مى‏کردند پیامبر ص باز بر مى‏گردد اما بعدا آگاه شدند که پیامبر ص در مدینه است، آنها نیز به مدینه برگشتند، و اینجا بود که پیمان‏شکنى یهود بر رسول خدا ص مسلم شد، و دستور آماده باش براى جنگ به مسلمانان داد  .

در بعضى از روایات نیز آمده که یکى از شعراى بنى نضیر به هجو و بدگویى پیامبر ص پرداخت و این خود دلیل دیگرى بر پیمان‏شکنى آنها بود .

پیامبر ص براى اینکه ضربه کارى قبلا به آنها بزند به محمد بن مسلمه که با کعب بن اشرف بزرگ یهود آشنایى داشت دستور داد او را به هر نحو بتواند به قتل برساند و او با مقدماتى این کار را کرد.

کشته شدن" کعب بن اشرف" تزلزلى در یهود ایجاد کرد به دنبال آن رسول خدا ص دستور داد مسلمانان براى جنگ با این قوم پیمان‏شکن حرکت کنند، هنگامى که آنها با خبر شدند به قلعه‏هاى مستحکم و دژهاى نیرومند خود پناه بردند، و درها را محکم بستند، پیامبر ص دستور داد بعضى درختان نخل را که نزدیک قلعه‏ها بود بکنند یا بسوزانند.

این کار شاید به این منظور صورت گرفت که یهودان را که علاقه شدیدى به اموال خود داشتند از قلعه بیرون کشد و پیکار رودررو انجام گیرد، این احتمال نیز داده شده که این نخلها مزاحم مانور سریع ارتش اسلام در اطراف قلعه‏ها بود و مى‏بایست بریده شود.

به هر حال این کار فریاد یهود را بلند کرد گفتند اى محمد! تو پیوسته از اینگونه کارها نهى مى‏کردى، پس این چه برنامه‏اى است؟ آیه پنجم این سوره (از آیات فوق) نازل شد و به آنها پاسخ گفت که این یک دستور خاص الهى بود.

محاصره چند روز طول کشید و پیامبر ص براى پرهیز از خونریزى به آنها پیشنهاد کرد که سرزمین مدینه را ترک گویند و از آنجا خارج شوند، آنها نیز پذیرفتند، مقدارى از اموال خود را برداشته و بقیه را رها کردند، جمعى به سوى" اذرعات" شام و تعداد کمى به سوى" خیبر" و گروهى به" حیره" رفتند، و باقیمانده اموال و اراضى و باغات و خانه‏هاى آنها به دست مسلمانان افتاد.

هر چند تا آنجا که مى‏توانستند، خانه‏هاى خود را به هنگام کوچ کردن تخریب کردند.

و این ماجرا بعد از غزوه احد به فاصله ششماه، و به عقیده بعضى بعد از غزوه بدر به فاصله ششماه اتفاق افتاد.) " مجمع البیان" و" تفسیر على بن ابراهیم"،" تفسیر قرطبى" و" نور الثقلین" ذیل آیات مورد بحث (با اقتباس و تلخیص) تفسیر نمونه، ج‏23، ص:484-486



نویسنده : قرآن پژوه » ساعت 3:59 عصر روز سه شنبه 90 دی 6


 

هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِنْ دِیَارِهِمْ لأوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَأَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الأبْصَارِ ?2?

الَّذِی: ریشه:لذی.(لذا)" الذی" اسم مبهم للمذکر، و هو معرفة مبنی، و لا یتم إلا بصلة. قال الجوهری: و أصله" لذی" فأدخل علیه الألف و اللام و لا یجوز أن ینزعا منه لتنکیر، و فیه أربع لغات: الذی، و اللذ بکسر الذال، و اللذ بإسکانها، و الذی بتشدید الیاء. قال: و فی تثنیته ثلاث لغات: اللذان، و اللذا بحذف النون ... و اللذان بتشدید النون، و فی جمعها لغتان: الذین فی الرفع و النصب و الجر، و الذی بحذف النون ... و منهم من یقول فی الرفع: اللذون

أَخْرَجَ:ریشه:خ-ر-ج   أَخْرَجَ إِذا اصْطادَ الخُرْجَ، و هی النعام الذَّکَرُ أَخْرَجُ و الأُنثى خَرْجاءُ، و استعاره العجاج للثو

خروج  :

بیرون شدن. آشکار شد

 کَفَرُوا:ریشه: ک-ف-ر

پوشاندن. در مفردات گوید: کفر در لغت بمعنى پوشاندن شى‏ء است. شب را کافر گوئیم که اشخاص را مى‏پوشاند کفر نعمت پوشاندن آنست با ترک شکر، بزرگترین کفر انکار وحدانیّت خدایا دین یا نبوت است. قاموس قرآن، ج‏6، ص: 12

مِن  

 (بکسر میم) حرف جرّ است  )

     قاموس قرآن، ج‏6، ص: 29         

 

اهل:

آل مقلوب از اهل است و مصغّر آن اهیل میباشد و فقط در اشراف و بزرگان بکار میرود مثل آل اللَّه، در اشخاص ناشناس و زمان و مکان بکار نمیرود  .

نا گفته نماند در قرآن کریم نیز چنین است چنانکه میخوانیم: آل موسى، آل هرون، آل ابراهیم، آل عمران، آل یعقوب و...                   قاموس قرآن، ج‏1، ص: 135

   الْکِتَابِ:ریشه: کتب  :

کتب (بر وزن فلس) و کتاب و کتابة یعنى نوشتن.

دِیَارِهِمْ:ریشه:دار): بمعنى خانه است راغب در وجه آن گوید: خانه را بدان اعتبار دار گفته‏اند که دیوار آن گردیده تا باوّل آن رسیده است «فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ. قاموس قرآن، ج‏2، ص: 37

لأوَّلِ الْحَشْرِ: (اول) قوله تعالى إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً [3/ 96] الأول هو ابتداء الشی‏ء.    مجمع البحرین، ج‏5، ص: 311

کلمه" حشر" به معناى بیرون کردن است اما نه بیرون کردن یک نفر، بلکه یک جمعیت، و نه به اختیار، بلکه به اجبار. و اضافه" اول الحشر" اضافه صفت به موصوف، و به معناى حشر اولى است. و لام در" لاول" به معناى" فى- در" است، نظیر لامى که بر سر کلمه" دلوک" در جمله" أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ" «1» آمده، یعنى" نماز بخوان در هنگام دلوک شمس. ترجمهالمیزان، ج‏19، ص: 34  

ظَنَنْتُمْ:ریشه:ظ-ن-ن   ظن:

احتمال قوى. چنانکه وهم احتمال ضعیف و شک تساوى طرفین است

أن

   (بفتح الف) حرفى است بر چهار وجه باشد: حرف مصدرى ناصب مضارع مثل «وَ أَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ» بقره: 184 یعنى «صومکم خیر لکم  ».

مخفّف از ثقیله مثل «عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضى‏» مزمّل: 20 که در اصل انّ بود، مفسّره که ما قبل خود را تفسیر میکند مثل «فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ» مؤمنون



نویسنده : قرآن پژوه » ساعت 3:56 عصر روز سه شنبه 90 دی 6


 

سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (1)

تسبیح: ریشه:س-ب-ح    

تنزیه خدا از هر بدى و نالایق (مجمع) در نهایه گوید «اصل التّسبیح: التّنزیه و التّقدیس و التّبرئة من النّقائص» در مفردات گوید «التّسبیح تنزیه اللّه تعالى» جوهرى در صحا( قاموس قرآن، ج‏3، ص: 21

ما:

مَا فی کلامهم عشرةٌ: خمسة أسماء، و خمسة حروف. فإذا کان اسما فیقال للواحد و الجمع و المؤنَّث على حدّ واحد، و یصحّ أن یعتبر فی الضّمیر لفظُه مفردا، و أن یعتبر معناه للجمع

                          المفردات فی غریب القرآن، ص: 784

فی: فی: حرف من حروف الصفات                        کتاب العین، ج‏8، ص: 409

السَّمَاوَاتِ: ریشه:سمو

نام. گویند: اصل آن سمو است همزه اول عوض از واو است و گویند: اصل آن و سم بمعنى علامت است واو بهمزه قلب شده. و آن لفظى است که بر چیزى گذاشته شود تا از دیگر چیزها متمایز گردد. احتمال نزدیک بیقین آنست که اصل آن و سم بمعنى علامت باشد که اسم هر چیز علامت و نشانه آن است. طبرسى اصل آن سمو بمعنى رفعت است همچنین است قول راغب

قاموس قرآن، ج‏3، ص:328  :

الأرض: ریشه: ارض 

این کلمه که مراد از آن زمین ماست 461 بار در قرآن آمد است، امّا همیشه بلفظ مفرد، در روایت و نهج البلاغه بلفظ جمع (ارضون، ارضین) نیز آمده است، شاید آن در آخر بحث، بررسى شود  .

امّا اینکه در قرآن مجید همواره مفرد آمده، باحتمال قوى علتش آن است که آنچه غیر از زمین است نسبت بما آسمان محسوب میشود مثلا مرّیخ گر چه فی حدّ نفسه، یک کره و زمین است ولى نسبت بما که بالاى سر ماست آسمان حساب میشود، على هذا ما را یکزمین بیشتر نیست که زیر پاى ماست لذاست که قرآن آنرا همواره مفرد بکار برده است.

فرهنگ أبجدی عربی-فارسی، متن، ص:44

هُو: ریشه:ها

کنایة عن اسم مذکّر، و الأصل: الهاء، و الواو زائدة صلة للضمیر، و تقویة له، لأنها الهاء التی فی: ضربته، و منهم من یقول: هُوَّ مثقّل، و من العرب من یخفّف و یسکّن، فیقال: هُو المفردات فی غریب القرآن، ص:850  .

الْعَزِیز :ُ عزز: العَزِیزُ: من صفات الله عز و جل و أَسمائه الحسنى قال الزجاج: هو الممتنع فلا یغلبه شی‏ء، و قال غیره: هو القوی الغالب کل شی‏ء، و قیل: هو الذی لیس کمثله شی‏ء. و من أَسمائه عز و جل المُعِزُّ، و هو الذی یَهَبُ العِزَّ لمن یشاء من عباده. و العِزُّ: خلاف الذُّلِّ. و فی الحدیث  :

قال لعائشة: هل تَدْرِینَ لِمَ کان قومُک رفعوا باب الکعبة؟ قالت: لا، قال: تَعَزُّزاً أَن لا یدخلها إِلا من أَرادو            
            لسان العرب، ج‏5، ص: 374
 

   الْحَکِیمُ: ریشه:حکیم  :

محکم کار. حکمت کردار. کسیکه کار را از روى تشخیص و مصلحت انجام دهد  .

در گذشته از جوهرى نقل شد که حکیم کسى است کارها را محکم و استوار انجام دهد و آنچه از طبرسى نقل شده: حکیم بمعنى مانع از فساد است. عبارت دیگر محکم کار میباشد و آن صیغه مبالغه است  .

این کلمه از اسماء حسنى است و مجموعا 97 بار در قرآن مجید بکار رفته، فقط در پنج محل صفت قرآن و در یک محل صفت امر آمده، بقیّه همه در باره حکیم بودن خداوند سبحان است و آن پنج محل عبارت‏اند از ذلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الْآیاتِ وَ الذِّکْرِ الْحَکِیمِ آل عمران: 58 یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ یس: 1 و آیه اوّل سوره یونس و آیه دوّم سوره لقمان و آیه چهارم سوره زخرف در المیزان ذیل آیه اوّل یس، حکمت را بمعنى حقائق معارف و فروعات آن گرفته و گوید که: قرآن حکیم است زیرا که حکمت و حقائق معارف در آن مستقر است.
تفسیر:

(سَبَّحَ لِلَّهِ گفتیم تسبیح دو اطلاق دارد خاصّ و عامّ. امّا الخاصّ: تنزیه و تقدیس حقّ است از جمیع عیوب و نقائص ذاتا و صفة و فعلا. امّا العامّ: مطلق اذکار را شامل مى‏شود  .

ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ تعبیر بمادون من براى تعمیم ذوى العقول و غیر آنها است مثل شمس قمر کواکب عرش کرسى جمادات نباتات حیوانات و غیر اینها

وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ الغالب القاهر القادر العلیم. الحکیم العادل العالى المتعال) أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج‏12، ص: 466-467 
تسبیح عمومى موجودات زمین و آسمان اعم از فرشتگان و انسانها و حیوانات و گیاهان و جمادات ممکن است با زبان قال باشد یا با زبان حال، چرا که نظام شگفت‏انگیزى که در آفرینش هر ذره‏اى به کار رفته با زبان حال بیانگر علم و قدرت و عظمت و حکمت خدا است... 
          به ذکرش هر چه خواهى در خروش است             دلى داند چنین معنى که گوش است‏ 

          نه بلبل بر گلش تسبیح‏خوان است                   که هر خارى به توحیدش زبان است

این آیه آغاز سوره مى‏باشد و سوره با مضمونى افتتاح شده که با همان مضمون ختم مى‏شود، چون در آخر سوره باز سخن از تسبیح تمامى موجودات آسمانها و زمین رفته، مى‏گوید:" یُسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ  ". 

 

و اگر سوره را با مساله تسبیح افتتاح نمود، به خاطر مطالبى است که در خلال سوره آمده، و آن- همان طور که گفتیم- خیانت یهود و نقض عهدش، و وعده فریبکارانه منافقین به یهودیان است، خواسته بفهماند این گونه مکرها بر دامن کبریایى خدا گردى نمى‏نشاند. و اگر آیه را با جمله" عزیز" و" حکیم" ختم کرد، براى این است که باز در این سوره سرانجام کار یهود و منافقین را تشبیه کرده به اقوامى که در قرنهاى نزدیک به عصر یهودیان و منافقین وبال فریبکاریهاى خود را چشیدند، و این خود شاهد عزت و اقتدار خداست. و نیز اگر دچار عذاب شدند، بدین جهت بوده که عذابشان بر طبق حکمت و مصلحت بوده، و این خود شاهد حکمت خدا است.)     ترجمه المیزان، ج‏19، ص:348-349

هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِنْ دِیَارِهِمْ لأوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْ انْ  :

 (بفتح الف) حرفى است بر چهار وجه باشد: حرف مصدرى ناصب مضارع مثل «وَ أَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ» بقره: 184 یعنى «صومکم خیر لکم  ».

مخفّف از ثقیله مثل «عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضى‏» مزمّل: 20 که در اصل انّ بود، مفسّره که ما قبل خود را تفسیر میکند مثل «فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ» مؤمنون  :



نویسنده : قرآن پژوه » ساعت 3:53 عصر روز سه شنبه 90 دی 6

<      1   2