سفارش تبلیغ
صبا ویژن



تفسیر نور - پژوهش در تفسیر

آیه 18:

نکته ها:
فرمان تقوا در این آیه تکرار و تأکید شده است که علاوه بر تأکید، مى‏تواند معانى متعدّدى داشته باشد، از جمله:
1. تقواى اول مربوط به اصل کار و تقواى دوم مربوط به کیفیّت آن باشد.
2. تقواى اول مربوط به انجام کار خیر و تقواى دوم مربوط به ترک محرمات باشد. 3. و شاید تقواى اول مربوط به توبه از گذشته و تقواى دوم مربوط به ذخیره آینده باشد.
در روایات مى‏خوانیم: با نیمى از یک دانه خرما، یا اگر ندارید با سخنان خوب، دل‏هایى را شاد کنید تا در قیامت که خداوند مى‏پرسد: من به تو چشم و گوش و... دادم چه ذخیره‏اى فرستادى، شرمنده نباشید. زیرا در آن روز بعضى به هر سو مى‏نگرند، ولى ذخیره‏اى که وسیله نجاتشان باشد از پیش نفرستاده‏اند.(53)
53) تفسیر نورالثقلین.

پیامها:
 1- ایمان، زمینه تقوا و شرط ثمر بخشى ایمان، داشتن تقوا است. «یا أیّها الّذین آمنوا اتّقوا»
 2- به امید کار خیر وارثان نباشیم، هرکس به فکر قیامت خود باشد. «ولتنظر نفس ما قدّمت لغد»
 3- در آنچه به عنوان عمل صالح ذخیره مى‏کنیم، دقّت کنیم. «ولتنظر نفس ماقدّمت»
 4- محاسبه نفس لازم است. «و لتنظر نفس» (اگر امروز دقّت نکنیم، دقّت فردا سبب شرمندگى خواهد بود. «یوم ینظر المرء ما قدّمت یداه و یقول الکافر یا لیتنى کنت ترابا»(54))
 5 - قیامت، نزدیک است. «لغد» (چنانکه در جاى دیگر نیز مى‏فرماید: «انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا»(55))
 6- آینده‏نگرى و عاقبت‏اندیشى، لازمه‏ى ایمان است. «ما قدّمت لغد»
 7- تقوا، زمینه محاسبه نفس و محاسبه نفس، سبب رشد و تقویت تقوا است.
 («و لتنظر نفس» میان دو «اتّقوا اللّه» قرار گرفته است).
 8 - هیچ کس در هیچ مرحله‏اى خود را ایمن نداند. «یا أیّها الّذین آمنوا اتقوا اللّه... و اتقوا اللّه»
 9- ایمان به خبیر بودن خداوند، عامل تقوا است. «واتقوا اللّه... ان اللّه خبیر»
54) نبأ، 40.
55) معارج، 6.

آیه 19:

همچون کسانى نباشید که خدا را فراموش کردند، پس خدا نیز آنان را به خود فراموشى گرفتار کرد. آنان همان فاسقانند

آیه 20:

نکته ها:
مصداق روشن کسانى که خداوند را فراموش کردند، منافقانند. در آیه 67 سوره توبه درباره منافقان مى‏خوانیم: «نسوا اللّه فنسیهم» البتّه خداوند فراموشکار نیست، بلکه لطف خود را از آنان باز مى‏دارد. «و ما کان ربّک نسیّا»(56)
غفلت، خطرناک‏ترین آفت انسان است. قرآن مى‏فرماید: گروهى از مردم، از چهارپایان بدترند، زیرا غافلند، «أولئک کالانعام بل هم أضل أولئک هم الغافلون»(57) بنابراین غفلت از خدا «نسوا اللّه»(58)، غفلت از قیامت «نسوا یوم الحساب»(59) و غفلت از آیات الهى، «اتتک آیاتنا فنسیتها»(60) باعث سقوط انسان به مرحله‏اى پست‏تر از حیوانیّت مى‏شود.
کسى که خدا را فراموش مى‏کند، قهراً فردى بى‏راهه، بى‏رهبر، بى‏هدف و بى‏قانون، غرق در شهوات مى‏شود و تمام هدف‏ها و عملکردش سلیقه‏اى و مطابق تمایلات و هوس‏هاى خودش مى‏شود و این بزرگ‏ترین خطر براى انسان است.
کسى‏که لطف او را فراموش کند، مأیوس شده و به بن بست مى‏رسد.
کسى‏که عفو او را فراموش کند، خود را قابل اصلاح نمى‏بیند و دست به هر کارى مى‏زند.
کسى‏که رهبران الهى را فراموش کند، دنبال هر طاغوتى مى‏رود و فاسد مى‏شود.
کسى‏که قانونِ او را فراموش کند، هر روز به سراغ صدایى مى‏رود و سر در گم مى‏شود.
کسى‏که راه او را فراموش کند، در میان صدها راه دیگر گیج شده و به بى‏راهه مى‏رود.
کسى‏که اولیاى او را فراموش کند، دوستان ناباب او را به بازى مى‏گیرند.
کسى که نعمت‏هاى خدا را فراموش کند، متملّق دیگران مى‏شود.
کسى که خدا را فراموش کند، قهراً اهداف حکیمانه‏ى او در مورد آفرینش انسان را فراموش خواهد کرد و هرکه هدف خلقتش را فراموش کند، عمر، سرمایه واستعدادش را هدر مى‏دهد.
انسان فطرتاً خداشناس است و فراموشى، عارض بر او مى‏شود. کلمه «نسیان» در موردى است که قبلاً علم و توجه باشد.
56) مریم، 64.
57) اعراف، 179.
58) توبه، 67.
59) ص، 26.
60) طه، 126.
پیامها:
 1- مؤمنان، در معرض غفلت از یاد خدا هستند و نیاز به هشدار دارند. «یا أیّها الّذین آمنوا اتقوا اللّه... و لاتکونوا کالّذین نسوا اللّه»
 2- گام اول سقوط، از خود انسان است، خودفراموشى کیفر الهى است. «نسوا اللّه فانساهم»
 3- کیفر الهى متناسب با عمل است. «نسوا اللّه فانساهم أنفسهم»
 4- گناه و انحراف، ثمره غفلت از یاد خداست. «نسوا اللّه فانساهم أنفسهم أولئک هم الفاسقون»

آیه 21:

 1- یکى از شیوه‏هاى تربیت، توبیخ غیر مستقیم است. «لو أنزلنا هذا القرآن... تلک الامثال نضربها...»
 2- قرآن، کتاب الهى، کمبودى ندارد، مردم قابلیّت لازم را ندارند. «لو أنزلنا هذا...»
 3- استفاده از تمثیل در بیان حقایق معنوى، شیوه‏اى قرآنى است. «لو أنزلنا هذا القرآن على جبل...»
 4- چگونه است که کوه با آن صلابت، در برابر عظمت قرآن خاشع است، امّا قلب برخى انسان‏ها، از سنگ سخت‏تر؟ «لو أنزلنا هذا القرآن على جبل لرأیته خاشعاً...»
 5 - هستى، شعور دارد. اگر قرآن بر کوه نازل مى‏شد، خشوع و خشیت از آن ظاهر مى‏گشت. «لرأیته خاشعاً متصدّعاً من خشیة اللّه»
 6- امثال و تمثیلات قرآنى، نیاز به تدبّر و تفکّر دارد و گرنه به درستى درک نمى‏شود. «تلک الامثال نضربها للنّاس لعلّهم یتفکّرون»

آیه 22:

نکته ها:
در روایات، براى تلاوت آیات آخر سوره حشر، سفارش بسیار شده و برکات گوناگونى براى آن بیان گردیده که از جمله آن، بخشیده شدن گناهان و رسیدن به مرز مقام شهید است.
احتمال مى‏رود که انسان در میان اسمایى که در این آیات(22-24) آمده است، به اسم اعظم دست پیدا کند، زیرا در این آیات، حدود پانزده و یا با عنایتى، هجده صفت از صفات الهى آمده است که هر کدام نشانگر کمالات بى انتهاى اوست.
معبود واقعى، وجودى است که علم و رحمت و قداست و عزّت و قدرت و عظمت و احاطه کامل را داشته باشد و چون این صفات مخصوص خداوند است، پس معبودى جز او نیست.
در قرآن هر کجا غیب و شهود کنار هم آمده، ابتدا غیب آمده و سپس شهود و این اشاره است یا به اهمیّت آن یا به کثرت موارد آن.
امام صادق‏علیه السلام فرمود: «الغیب ما لم یکن و الشهادة ما قد کان»(61) غیب آن است که واقع نشده و شهود آن است که وجود یافته است.
پیامها:
 1- یکتایى و یگانگى، اولین و مهم‏ترین اصل در صفات الهى است. «هو اللّه الّذى لا اله الاّ هو»
 2- او که همه به دنبال اویند، خداست. «هو اللّه»
 3- علم خداوند به غیب و شهود یکسان است. «عالم الغیب و الشّهادة»
 4- با اینکه خداوند همه چیز را مى‏داند، «عالم الغیب و الشّهادة» ولى با رحمت با بندگان برخورد مى‏کند. اگر علم او بیم‏آور است، رحمت او امیدبخش است و در تربیت، انسان باید بین بیم و امید باشد. «الرّحمن الرّحیم»
 5 - هر موجودى جز خداى یکتا، فاقد علم و رحمت گسترده است. «هو... عالم الغیب... هو الرحمن الرحیم»

آیه 23:

نکته ها:
«مَلِک» به معناى مالک امور مردم و اختیاردار حکومت آنان است. «قدّوس» به معناى پاک و منزّه از هر عیب و نقص، «مهیمن» به معناى صاحب سلطه و سیطره و مراقبت است. «جَبّار» به دو معناى قادر بر جبر و جبران کننده آمده است.
«سلام» یعنى کسى که با سلام و عافیت برخورد مى‏کند، نه با جنگ و ستیز و یا شرّ و ضرر. «مؤمن» نیز یعنى کسى که به تو امنیّت مى‏دهد و تو را در امان خود حفظ مى‏کند.(62)
حاکمان بشرى سر تا پا عجز و نیاز و محدودیّت و نقص هستند و مردم از آنان در امان نیستند. امّا خداوند متعال، فرمانروایى است که هم قداست دارد و از هر عیب و نقصى به دور است، هم ایمنى بخش است، هم بر همه چیز سیطره و نفوذ دارد، داراى قدرتى نفوذناپذیر است، جبران کننده است و عظمت و کبریایى دارد.
61) تفسیر راهنما ؛ معانى الاخبار، ص 146.
62) تفسیر المیزان.
پیامها:
1- یکتا معبود هستى، کسى است که فرمانروایى مطلق دارد. «هو اللّه الذى لا اله الاّ هو الملک»
 2- فرمانروایى خداوند، از هر گونه ظلم و کاستى به دور است و مملوّ از قداست مى‏باشد. «القدوّس السلام»
 3- خداوند هیچ گونه ضررى به خلق خود نمى‏زند. «السلام»
 4- خداوند، احاطه کامل بر هستى دارد. «المهیمن»
 5 - پندارهاى مشرکان درباره‏ى خداوند، نادرست است. «سبحان اللّه عما یشرکون»

آیه 24:

نکته ها:
«بارئ» به معناى پدید آورنده‏اى است که پدیده‏هایش از یکدیگر متمایز و متفاوت باشند.
این تنها سوره‏اى است که آغاز و پایانش با تسبیح الهى است. «سبّح للّه... یسبّح له...» آیه اول آن سخن از عزّت و حکمت است و آیه آخر آن با عزیز حکیم پایان یافت.
پیامها:
 1- خداوند، آفریننده‏اى است که در آفرینش مخلوقاتش، از کسى یا جایى الگوبردارى نکرده است، بلکه خود، صورت بخش پدیده‏هاست. «الخالق البارى‏ء المصوّر»
 2- کسى که تمام کمالات را داراست، سزاوار تسبیح همه هستى است. «له الاسماء الحسنى یسبّح له...»
 3- تسبیح موجودات، نشانه نوعى علم و شعور در هستى است. «یسبّح له ما فى السّموات و الارض»
 4- تسبیح موجودات، تذکّرى به انسان‏هایى است که اهل تسبیح نیستند. «یسبّح له ما فى السّموات و الارض»
 5 - قدرت خداوند همراه با حکمت است نه ستم و تجاوز. «هو العزیز الحکیم»



نویسنده : پژوهشگر » ساعت 8:28 عصر روز دوشنبه 90 دی 5


آیه 7:

نکته ها:
«دولة» به معناى گردش و دست به دست کردن اموال است.
در قرآن، چهار مرتبه به لزوم پشتیبانى اقتصادى از اهل بیت پیامبرعلیهم السلام اشاره و به پرداخت بخشى از خمس، فیى‏ء و دیگر درآمدها به آنان تأکید شده است: «و لذى القربى‏»(12)، «و لذى القربى‏»(13)، «و آت ذا القربى حقّه»(14) و «فآت ذا القربى حقّه»(15)
در آیه چهارم این سوره براى کسانى که با پیامبر مخالفت مى‏کنند، عبارتِ «شدید العقاب» آمده بود و در این آیه نیز براى افرادى که ممکن است به تقسیم فیئ توسط پیامبر ایراد بگیرند، عبارتِ «شدید العقاب» آمده است.
در این آیه، ابتدا حکم آمده، «فللّه و للرسول و لذى...» سپس دلیل حکم، «کى لایکون دولة...» و در پایان، توجه به احکام حکومتى پیامبر مطرح شده است.
خداوند براى «ذى القربى» هم مقام معنوى را سفارش کرده «قل لاأسئلکم علیه أجراً الا المودّة فى القربى»(16) و هم پشتوانه اقتصادى را. «ما افاء اللّه... لذى القربى»
گرچه براى تقسیم فیئ‏در این آیه شش مورد بیان شده، ولى لازم نیست در تمام موارد به طور یکسان تقسیم شود.(17)
فیئ، به شخص رسول خداصلى الله علیه وآله اختصاص ندارد، بلکه براى موقعیّت و مقام و جایگاه اوست و لذا بعد از پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله در اختیار جانشینان بر حق او یعنى اهل بیت‏علیهم السلام است و در زمان غیبت، در اختیار فقهاى عادلِ بى هوى‏ و هوس.
هر کجا با تلاش رزمندگان به غنایم رسیدیم، تنها خمس آن میان شش گروه تقسیم مى‏شود، چنانکه در آیه 41 سوره انفال آمده است، ولى هر کجا بدون زحمت چیزى بدست آید، تمامش میان آن شش گروه تقسیم مى‏شود.
پیامها:
 1- قوانین قرآن، کلى است، نه مخصوص به شأن و زمان نزول. (قانون فیئ مربوط به تمام مواردى است که کفّار آن را رها کرده و رفته‏اند و مخصوص یهود بنى‏نضیر نیست. کلمه «ما» و «قرى‏» نشان عمومیّت است.) «ما افاء اللّه على رسوله من اهل القرى‏»
 2- اموالِ کفّار فرارى، در اختیار رهبر دینى است. «ما افاء اللّه على رسوله»
 3- نظام اسلامى به پشتوانه اقتصادى نیاز دارد که یکى از آنان فیئ و اموالى است که بدون جنگ، به خاطر فرار یا متارکه کفّار نصیب مسلمانان مى‏شود. «ما افاء اللّه على رسوله...»
 4- رعایت ادب و شئون، در سخن لازم است. (ابتدا نام خدا، سپس رسول خدا و سپس دیگران). «للّه و للرسول...»
 5 - سهم خداوند، زیر نظر پیامبر در راه رضاى خدا مصرف مى‏شود. «فللّه...»
 6- فقرزدایى، جزء برنامه‏هاى اصلى اسلام است. «و المساکین»
 7- اگر گردش ثروت در دست اغنیاى مسلمانان ممنوع است، پس در دست کفّار قطعاً مورد نهى است. «کى لایکون دولة بین الاغنیاء...»
 8 - برنامه‏ریزان اقتصادى در نظام اسلامى باید به تعدیل ثروت وعدم تمرکز آن در دست یک گروه خاص توجه داشته باشند. «کى لایکون دولة بین الاغنیاء...»
 9- اطاعت از فرامین پیامبر واجب است، زیرا پیامبر معصوم است، وگرنه به طور مطلق و بى چون و چرا دستوراتش واجب الاطاعه نبود. «ما آتاکم الرسول فخذوه...»
 10- سنت پیامبر، لازم الاجرا است. «ما آتاکم الرسول فخذوه»
 11- لازم نیست تمام دستورات در قرآن آمده باشد، بلکه هر امر و نهى که در سخنان پیامبر آمده باشد باید اطاعت شود. «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا»
 12- در انجام فرمان پیامبر، سرعت به خرج دهیم. «فخذوه... فانتهوا» (حرف فاء براى سرعت است).
 13- در مسائل مالى و تقسیم آن لغزشگاهى است که باید با تقوا از آن گذشت. «ما افاء اللّه... و اتقوا اللّه»
 14- اطاعت بى چون و چرا از پیامبر، نمودى از تقوا است. «ما أتاکم الرسول فخذوه... و اتقوا اللّه»
 15- بى تقوایى، کیفرى شدید دارد. «و اتقوا اللّه انّ اللّه شدید العقاب»
 16- یاد کیفر سخت، سبب تقوا است. «و اتقوا اللّه... شدید العقاب»

 آیه 8:

نکته ها:
این آیه به منزله شرح و تفسیرى است براى مصارف شش گانه فیئ‏که از میان «مساکین» و «ابن السبیل» به سراغ آن گروه از فقرایى روید که امتیازاتى همچون هجرت در راه خدا و یارى رسول خدا را داشته باشند.
از میان فقرا، مهاجران تبعید شده‏اى که خالصانه حامى دین هستند، اولویّت دارند.
پیامها:
 1- گرچه افراد نیازمند، نظرى به اموال ما ندارند، «یبتغون فضلاً من اللّه» ولى ما باید آنان را بهره‏مند سازیم. «للفقراء»
 2- علاقه به وطن، یک حق طبیعى و الهى است که قابل پیگیرى است. «اخرجوا من دیارهم»
 3- کسانى در ادّعاى دین‏دارى صادقند که در عین فقر و آوارگى، حامى خدا و رسول باشند. «للفقراء... اخرجوا... ینصرون اللّه... هم الصّادقون»
 4- کمالاتى قابل ستایش است که دائمى باشد. «یبتغون... ینصرون» (فعل مضارع نشان استمرار است.)
 5 - دنیا همراه با آخرت ارزش دارد. «فضلا... و رضواناً»
 6- افراد مخلص، الطاف الهى را فضل او مى‏دانند، نه حق خود. «فضلاً من اللّه»
 7- صداقت با عملکرد روشن مى‏شود نه با شعار. «ینصرون... الصّادقون»

آیه 9:

نکته ها:
«تبوّؤ» از «بواء» به معناى نزول و جاى گرفتن در مکان است.(18) «خصاصة»، به فقرى که سبب شکاف زندگى شود گفته مى‏شود و «یوق» از «وقایه» به معنى حفاظت و کنترل است، «شُحّ» به معناى بخل همراه با حرص است.(19)
در کنار بهره‏مند کردن مهاجران از فیئ، خداوند به ستایش انصار و مردم مدینه مى‏پردازد که آنان، هم خانه‏هایشان را براى مهاجران آماده کردند و هم ایمانشان را کامل نمودند که تمام دستورات را بدون دغدغه عمل کردند.
در حدیث مى‏خوانیم: امام جوادعلیه السلام از اول شب تا صبح فقط یک دعا مى‏کرد: «الّلهم قنى شُحّ نفسى» خدایا! مرا از بخل نفسانى‏ام حفظ کن. راوى مى‏گوید: به امام گفتم: جانم فدایت! من جز این یک دعا از شما نشنیدم! امام فرمود: «فاىّ شى‏ء اشد من الشّحّ» چه چیزى خطرناک‏تر از بخل است.
در حدیث دیگرى مى‏خوانیم: «لایجتمع الشحّ و الایمان فى قلب رجل مسلم»(20)، بخل و ایمان در دل یک مسلمان جا نمى‏گیرد.
ایثار، یک کمال است امّا نباید موجب خروج از حدّ اعتدال شود، چنانکه قرآن در آیه 67 سوره فرقان، در وصف عباد الرّحمن مى‏فرماید: «و الّذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقتروا و کان بین ذلک قواماً»، آنان در انفاق، نه زیاده‏روى مى‏کنند و نه کوتاهى، بلکه راهى میانه را در پیش مى‏گیرند.
این موضوع، در روایتى از امام صادق‏علیه السلام نیز مورد تأکید قرار گرفته است.(21)
18) تفسیر مراغى.
19) مفردات راغب.
20) تفسیر مجمع البیان.
21) تفسیر نورالثقلین.
پیامها:
1- بستر سازى براى ارائه خدمات به دیگران یک ارزش است. «تبوّؤ الدار»
 2- هم ظاهر آراسته لازم است و هم باطن. «تبوّؤ الدار و الایمان»
 3- محبّت به اهل ایمان مرز و بوم ندارد. «یحبّون من هاجَرَ الیهم»
 4- از ایثار و روحیات خوب دیگران نام ببرید. «یحبّون... یؤثرون»
 5 - دوستى پایدار آن است که به خاطر کمالات، افراد را دوست بداریم، نه به خاطر نام و قبیله و چشم‏داشت. «یحبّون من هاجر»
 6- تظاهر به کمال ارزش ندارد، کمال آن است که در عمق جان باشد. «لایجدون فى صدورهم حاجة»
 7- در ستایش از گروهى، نباید از گروه دیگر غافل شد تا ایجاد حساسیّت شود. در آیه قبل از مهاجرین ستایش شد و این آیه از انصار ستایش مى‏کند. «یحبون من هاجر الیهم»
 8 - مهم‏تر از مهمان‏دوستى، مهاجر دوستى است، زیرا مهمان چند روزى بیشتر نیست، ولى مهاجر مدّت‏هانزد انسان مى‏ماند. «یحبون من هاجر الیهم»
 9- در تجلیل، سلسله مراتب و سوابق حفظ شود. اول مهاجران(آیه قبل) بعد انصار(این آیه) و در آیه بعد از تابعین ستایش شده است.
 10- خداوند از افرادى که حسد ندارند ستایش مى‏کند. (معمولاً حسادت‏ها به هنگام تقسیم مال جلوه مى‏کند. با این‏که پیامبر، فیئ را تنها به مهاجران داد ولى انصار چشم‏داشتى نداشتند.) «لایجدون... حاجة مما اوتوا»
 11- طبع بلند و دید وسیع، مورد ستایش قرآن است. «لایجدون فى صدورهم حاجة»
 12- اظهار دوستى کافى نیست، دوستىِ عملى لازم است. «یحبّون... یؤثرون»
 13- بخشش با وجود نیاز مهمتر است. «یؤثرون... و لو کان بهم خصاصة»
 14- رستن از بخل، مایه رستگارى است. «مَن یوق شحّ نفسه... هم المفلحون»
 15- بخل با نفس عجین است. اگر کسى از بخل دور شود نه تنها از مال بلکه از جان نیز مى‏تواند بگذرد. «یوق شحّ نفسه»
 16- بخیل، رستگار نمى‏شود. «مَن یوق شحّ نفسه فاولئک هم المفلحون»
 17- نجات از بخل، با کمک و امداد الهى ممکن است. کلمه «یوقَ» مجهول آمده، زیرا بازدارنده خداوند است.
 18- بسیارى از کمالات، مربوط به نجات از بخل است. جمله «یوق شح نفسه» به عنوان کلید، در آخر آیه آمده است.

آیه 10:

نکته ها:
در آیات قبل، از مهاجرین و انصار ستایش شد و در این آیه سخن از تابعین است که تمام مسلمانان پس از پیامبر را مى‏تواند شامل شود.
در آیات 8 تا 10 به عوامل وحدت اشاره شده است:
1. محبّت. «یحبّون من هاجر الیهم»
2. ایثار. «و یؤثرون على انفسهم»
3. دعا. «ربّنا اغفر لنا... ربّنا»
4. خدمت. «تبَوّءُو الدار»
5. دورى از حرص و حسد. «لایجدون فى صدورهم حاجة مما اوتوا...»
6. دورى از بخل. «یوق شحّ نفسه»
7. اخوّت. «اغفر لنا و لاخواننا»
8. سعه صدر و نداشتن کینه. «لاتجعل فى قلوبنا غلاّ للذین آمنوا»
مغفرت و استغفار
بیش از دویست بار موضوع مغفرت و واژه‏هاى آن در قرآن مطرح شده است. هم خودمان باید استغفار کنیم و هم از اولیاى خدا بخواهیم که براى ما استغفار کنند. «یا ابانا استغفر لنا»(22) حتى فرشتگان براى مؤمنان استغفار مى‏کنند. «و یستغفرون للذین آمنوا»(23)
البتّه استغفار براى مشرکان و منافقان اثرى ندارد. «سواء علیهم استغفرت لهم ام لم تستغفر لهم لن یغفر اللّه لهم»(24)، «ما کان للنبىّ و الّذین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین»(25)
امّا عوامل مغفرت الهى عبارتند از:
1. اطاعت از رهبر آسمانى. «فاتّبعونى یحببکم اللّه و یغفر لکم ذنوبکم»(26)
2. تقوا. «ان تتقوا اللّه... یغفر لکم»(27)
3. عفو و گذشت از مردم. «و لیعفوا و لیصفحوا الا تحبون ان یغفر اللّه لکم»(28)
4. کلام مستدل و محکم. «قولوا قولا سدیداً... یغفر لکم»(29)
5. قرض الحسنه. «ان تقرضوا اللّه... یغفر لکم»(30)
6. توبه و استغفار. «و من یعمل سوءً أو یظلم نفسه ثمّ یستغفر اللّه یجد اللّه غفوراً رحیما»(31) 
 

 22) یوسف، 97.
23) غافر، 7.
24) منافقون، 6.
25) توبه، 113.
26) آل عمران، 31.
27) انفال، 29.
28) نور، 22.
29) احزاب، 70 - 71.
30) تغابن، 17.
31) نساء، 110.
پیامها:
 1- مکتب کامل مکتبى است که براى پیروان آینده خود نیز طرح کمال و رشد داشته باشد. «و الّذین جاءوا من بعدهم»
 2- براى جلوگیرى از سوء تفاهم، ابتدا از لغزش‏هاى خود استغفار کنیم و سپس لغزشهاى دیگران. «اغفر لنا و لاخواننا»
 3- مؤمن، مصونیت از گناه ندارد، ولى هرگاه گناهى مرتکب شد، بلافاصله استغفار مى‏کند. «اغفر لنا و لاخواننا»
 4- دعاى خیر براى گذشتگان، وظیفه آیندگان است. «و الّذین جاؤوا من بعدهم یقولون ربّنا اغفر... الّذین سبقونا بالایمان»
 5 - تمام مسلمانان با هم برادرند و براى یکدیگر دعا مى‏کنند. «اغفر لنا و لاخواننا الّذین سبقونا بالایمان»
 6- سابقه در ایمان، یک ارزش است. «سبقونا بالایمان»
 7- برادرى واقعى، در پرتو ایمان است. «اخواننا الّذین سبقونا بالایمان»
 8 - در اخوت و برادرى دینى، زمان و مکان و نژاد مطرح نیست. «اخواننا الّذین سبقونا بالایمان»
 9- با دعاى خیر، کینه‏ها را از دل دور کنیم. «ربّنا اغفر... لاخواننا... لاتجعل غلاً للذین آمنوا»
 10- مؤمن، بدخواه دیگران نیست. «لاتجعل فى قلوبنا غلاً للذین آمنوا»
 11- خودسازى بدون استمداد از خداوند نمى‏شود. «ربّنا... لاتجعل فى قلوبنا غلاً»
 12- در اصلاحات باید به سراغ ریشه‏ها رفت. ریشه بسیارى از گناهان، کینه و حسادت ودشمنى است که باید ریشه‏کن شود. «لاتجعل فى قلوبنا غلاً»
 13- توجه به ربوبیت و رأفت و رحمت خداوند، از آداب و پشتوانه اجابت دعاهاست. «ربّنا اغفر... انّک رؤف رحیم»

 

12) انفال، 41.
13) حشر، 7.
14) اسراء، 26.
15) روم، 38.
16) شورى، 23.
17) تفسیر احسن‏الحدیث.

آیه 11:

نکته ها:
بعد از ستایش از مهاجران و انصار و تابعین، این آیات، چهره منافقان و کفّار را که در کنار هم و در برابر آنان ایستاده‏اند، ترسیم مى‏کند. آرى یکى به مغفرت و آمرزش دعوت مى‏کند و یکى به لجاجت و مقاومت بر کفر و بى‏دینى.
در تفاسیر مى‏خوانیم: منافقان براى یهودیان پیمان شکنى که مورد قهر پیامبر اسلام قرار گرفته بودند، پیام فرستادند که شما سنگر خود را رها نکنید که ما با شما هستیم.
با توجه به آیه «انما المؤمنون اخوة»(32) که برادرى را تنها مخصوص اهل ایمان مى‏داند، باید گفت: برادرى منافق با کافر، برادرى صورى و ظاهرى است. «لاخوانهم الّذین کفروا...» در برادرى حقیقى، ایثار و از خود گذشتگى نمایان است، چنانکه انصار نسبت به مهاجران چنین کردند،«و یؤثرون على انفسهم» ولى در برادرى ظاهرى، حتى یارى ظاهرى هم نیست. «لننصرنّکم و اللّه یشهد انهم لکاذبون»
32) حجرات، 10.
پیامها:
 1- رهبر جامعه اسلامى، باید از روابط منافقان داخلى با دشمنان خارجى آگاه باشد. «الم تَرَ»
 2- در صدر اسلام، منافقانى بودند که با کفّار روابط مخفیانه و خائنانه داشتند و با وعده‏هاى خود مایه امید آنان بودند. «الم تَرَ الى الّذین نافقوا...»
 3- منافق، برادر کافر است. «نافقوا... لاخوانهم الّذین کفروا»
 4- همه‏ى اهل کتاب در برابر مسلمانان نایستاده‏اند، تنها گروهى در صدد توطئه و دشمنى هستند. «الّذین کفروا من اهل الکتاب»
 5 - منافق دروغگو براى اینکه دیگران را به باور بکشاند، سخن خود را قاطعانه مطرح مى‏کند. «لنخرجنّ معکم... لننصرنّکم»
 6- منافق، در مسائل سیاسى و اجتماعى، تابع و مطیع رهبرى اسلامى نیست. «لا نطیع فیکم احداً ابداً»
 7- منافقان، حتى به دوستان خود نیز دروغ مى‏گویند. «و اللّه یشهد انهم لکاذبون»
 

 آیه 12: 

 پیامها:
1- و آگاهى از شکست کفّار و پاى بند نبودن منافقان به تعهّدات خود، سبب تقویت روحیه مسلمانان است. «لایخرجون معهم... لاینصرونهم»
 2- از تبلیغات پر طمطراقِ منافقان نهراسید که آنان، مرد عمل نیستند و خیلى زود میدان را خالى مى‏کنند. «لایخرجون... لاینصرون... لیولّن الادبار»
 3- پیمان‏شکنى منافقان به حدى است که نسبت به کافران هم پیمان خود نیز وفادار نیستند. «لایخرجون... لاینصرون»
 4- عاقبت نفاق، خوارى و تنهایى است. «لاینصرون»

آیه 13:

نکته ها:
«رهبة» به معناى ترس و وحشت درونى و عمیق است که آثار آن در عمل ظاهر مى‏شود.
این آیه به منزله دلیل آیه قبل است که منافقان، حاضر به جنگ نیستند و اگر به جبهه آیند، فرار مى‏کنند، زیرا آنان ایمان ندارند و قدرت الهى را نمى‏شناسند ولى برق شمشیر را مى‏بینند و از شما بیش از خدا مى‏ترسند.
پیامها:
 1- مؤمن داراى اُبهت و هیبت است. «لانتم اشد رهبة فى صدورهم»
 2- ترس از مردم به جاى ترس از خدا، نشانه روشن نفاق است. «لانتم اشد رهبة فى صدورهم من اللّه»
 3- منافقان نمى‏دانند و نمى‏فهمند که رمز عزّت و قدرت مسلمانان، اراده و لطف خداوند است. «لایفقهون»
 4- هراس از مردم و نترسیدن از خداوند، به خاطر سطحى‏نگرى و سبک‏سرى است. «لانتم اشدّ رهبة... لایفقهون»

آیه 14:

نکته ها:
«قُرى» جمع «قریة» به محل اجتماع مردم گفته مى‏شود، شهر باشد یا روستا. «محصنة» از «حِصن» به معناى قلعه است. «قرىً محصنة» یعنى مناطقى که از طریق دیوار یا خندق و یا برج حفاظت مى‏شود.
ارزش و نقش و برکات وحدت و اتّحاد، با کمى اندیشه و تعقل بر همه روشن مى‏شود، لذا پایان آیه فرمود: «قوم لایعقلون» ولى پى بردن به اینکه تمام قدرت از آنِ خداست و ما نباید از انسان‏ها بیش از خدا بترسیم، به یک معرفت و توحید ناب و عمیق نیاز دارد و لذا آیه قبل با «قوم لایفقهون» پایان یافت
پیامها:
1- ارزیابى روحیات دشمن و هم پیمانان آنان و شیوه جنگى دشمن لازم است. «لایقاتلونکم جمیعاً الا... تحسبهم جمیعاً و...»
 2- مراقب باشید که منافقان، مناطقى محفوظ و مصون از دسترس شما براى خود درست نکنند که در این صورت، خطر آنان جدى مى‏شود. «لایقاتلونکم... الا فى قرى محصّنة»
 3- اتحادهاى صورى که بدون ایمان و گرایش باطنى باشد، ارزشى ندارد. «تحسبهم جمیعاً و قلوبهم شتّى»
 4- امکانات و تجهیزات مادى و فیزیکى، عامل امنیّت نیست. در میان کفّار با آن همه تجهیزات درگیرى و ناامنى وجود دارد. «قرىً محصنة... بأسهم بینهم شدید»
 5 - تحقیر و تضعیف منافقان و دشمن لازم است. «قوم لایفقهون... قوم لایعقلون»
 6- اختلافات در جنگ، نشانه بى‏عقلى است. «لایقاتلونکم جمیعاً... قلوبهم شتى... لایعقلون»

آیه 15:

نکته ها:
«وبال» به معنى عواقب سوء یک امر است.
مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمى‏شود ولى یهودیان بنى‏نضیر، فریب وعده‏هاى منافقان را خوردند و فکر نکردند که این منافقان، چندى قبل همین وعده‏ها را به یهودیان بنى‏قینقاع دادند و وفا نکردند.
پیامها:
 1- در شناخت افراد و گروهها، به سابقه آنها مراجعه کنید. «کمثل الّذین من قبلهم»
 2- رهبر جامعه، باید از تاریخ اقوام و گروهها آگاه باشد. «کمثل الّذین من قبلهم»
 3- در تبلیغ و تربیت، از نمونه‏هایى استفاده کنید که آشنایى مردم با آن آسان‏تر باشد. «قریباً»
 4- تلخى‏هاى مادى، پرتوى از کیفر کفّار است. «ذاقوا وبال أمرهم»
 5 - تاریخ داراى قانون و سنت‏هاى ثابت است. کفّار اگر راهى را رفتند، مزه تلخ آن را چشیدند، شما هم اگر آن را بروید، خواهید چشید. «ذاقوا وبال أمرهم»
 6- تلخى‏ها و شیرینى‏ها، نتیجه عملکرد خود ماست. «وبال امرهم»
 7- همکارى با منافقان، هم در دنیا عذاب دارد و هم در آخرت. «ذاقوا وبال أمرهم و لهم عذاب الیم»

آیه 16: 

ترجمه:
(فریب اهل کتاب از منافقان،) مثل (اغفال) شیطان است آن‏گاه که به انسان گفت: کافر شو، پس چون کفر ورزید، گفت: من از تو تبرّى مى‏جویم، من ازخداوندى که پروردگار جهانیان است مى‏ترسم.

آیه 17:

نکته ها:
این آیه در ادامه آیه قبل، منافقان را به شیطان تشبیه کرده است که همواره به مردم وعده مى‏دهد، ولى وعده‏هایش جز فریب نیست. چه بسیارند افراد و حکومت‏هاى شیطان صفت که وعده‏هایى به وابستگان خود مى‏دهند، ولى روز خطر آنان را به حال خود رها مى‏کنند.
ابن عباس در ذیل این آیات، این ماجرا را نقل مى‏کند:
در بنى‏اسرائیل، عابدى بود به نام برصیصا که سال‏ها عبادت مى‏کرد و مشهور شد و مردم بیماران خود را براى شفا و درمان نزد او مى‏آوردند. تا این که روزى زنى از اشراف را نزد او آوردند، شیطان او را وسوسه کرد و او به آن زن تجاوز کرد. سپس او را کشت و در بیابان دفن کرد. برادران زن فهمیدند و مسئله شایع شد و عابد از موقعیّت خود سرنگون گشت. حاکم وقت او را احضار و او به گناه خود اقرار کرد و حکم صادر شد که به دار آویخته شود. در این هنگام شیطان نزد او مجسّم شد که وسوسه من تو را به این روز انداخت، اگر به من سجده کنى تو را آزاد مى‏سازم. عابد گفت: توان سجده ندارم، شیطان گفت: با اشاره ابرو به من سجده کن، او چنین کرد و به کلى دین خود را از دست داد و سرانجام نیز کشته شد.(33)
شیطان، هر کس را به گونه‏اى گمراه و از راه به دور مى‏کند:
عابد بنى‏اسرائیل از راه عبادتش به گناه گرفتار مى‏شود.
قارون به علم و مدیریّتش مغرور مى‏شود. «على علم عندى»(34)
بلعم‏باعورا با داشتن اسم اعظم به سراغ هوس‏هاى خود مى‏رود. «آتیناه آیاتنا فانسلخ منها»(35)
سامرى به علم و هنر خود مغرور مى‏شود. «بصرت بما لم یبصروا»(36)
یکى به مال و ثروتش مغرور مى‏شود. «فلما آتاهم من فضله بخلوا به»(37)
دیگرى به فرزندان پسر. «و بنین شهودا»(38)
دیگرى به حکومت. «ألیس لى ملک مصر»(39)
و دیگرى به تجهیزات و برج و بارو. «جابوا الصخر بالواد»(40)،«تنحتون من الجبال بیوتا»(41)
شباهت‏هاى منافقان با شیطان‏
1. هر دو دشمن انسان هستند: «انّه لکم عدو مبین»(42)، «هم العدو»(43)
2. هر دو مردم را به فحشا و منکر مى‏خوانند: «یأمرکم بالفحشاء»(44)، «یأمرون بالمنکر»(45)
3. از هر دو باید دور شد: «و لا تتّبعوا خطوات الشیطان»(46)، «فاحذروهم»(47)
4. هر دو چند چهره و ظاهر فریبند: «کمثل الشّیطان اذ قال للانسان اکفر... قال انّى برى منک»، «و اذا لقوا الّذین آمنوا قالوا آمنّا و اذا خلوا الى شیاطینهم قالوا انّا معکم»(48)
5. هر دو با شعار خیرخواهى، اغفال مى‏کنند: «هل ادلّک عى شجرة الخلد»(49)، «قالوا انّما نحن مصلحون»(50)
6. جایگاه هردو دوزخ است: «انّهما فى النّار»(51)،«انّ المنافقین فى الدرک الاسفل من النّار»(52)
33) تفاسیر مجمع‏البیان، قرطبى و روح البیان.
34) قصص، 78.
35) اعراف، 175.
36) طه، 96.
37) توبه، 76.
38) مدّثر، 13.
39) زخرف، 51.
40) فجر، 9.
41) شعراء، 149.
42) یس، 60.
43) منافقون، 4.
44) بقره، 268.
45) توبه، 67.
46) بقره، 208.
47) منافقون، 4.
48) بقره، 14.
49) طه، 120.
50) بقره، 11.
51) حشر، 17.
52) نساء، 145.
پیامها:
1- براى اثبات مطلب یا نفوذ بیشتر در مخاطب، مى‏توان از چند نمونه و تجربه استفاده کرد. «کمثل الّذین من قبلهم... کمثل الشّیطان»
 2- وسوسه‏ها و تحریکات منافقان، نمونه‏اى از وسوسه‏هاى شیطان است. «کمثل الّذین... کمثل الشّیطان»
 3- شیطان، فقط دعوت به انحراف مى‏کند، این انسان است که با اختیار خود، انحراف را مى‏پذیرد. «اکفر... فلما کَفَر»
 4- شیطان، رفیق نیمه راه است. «اکفر فلما کفر قال انى برى‏ءٌ»
 5 - کار انسان بى‏دین به جایى مى‏رسد که شیطان هم از او برائت مى‏جوید. «انّى برى‏ءٌ منک»
 6- شیطان و منافقان، خوف از خدا را توجیهى براى خلف وعده و یارى نکردن خود قرار مى‏دهند. «انّى اخاف اللّه» سرانجام نفاق و کفر، آتش جاودان است

 

 



نویسنده : پژوهشگر » ساعت 8:17 عصر روز دوشنبه 90 دی 5


توضیحات: سیماى سوره حشر
 این سوره بیست و چهار آیه دارد و در مدینه نازل شده است.
 به مناسبت کلمه‏ى «حَشر» که در آیه دوم آمده، آن را «حشر» نام‏گذارى کرده‏اند. البتّه مراد از آن، حشر در قیامت نیست، بلکه اجتماع مردم براى کوچ کردن است.
 آغاز و انجام این سوره درباره تسبیح همه موجودات هستى براى خداوند است و محتواى آن بیشتر درباره همکارى منافقان با یهودیان مدینه براى توطئه علیه مسلمانان است که قرآن مى‏فرماید: نقشه‏هاى آنان به جایى نمى‏رسد و جز خوارى و شکست، چیزى براى آنها به دنبال ندارد.

آیه 1:

نکته ها:
در قرآن، حدود 85 بار واژه «تسبیح» بکار رفته است. در نماز نیز در حالات مختلف رکوع، سجود و قیام، موضوع تسبیح خدا به طور برجسته به چشم مى‏خورد.
تسبیح در لغت، به معناى شنا و حرکت تند در آب و هوا است و در اصطلاح، منزّه دانستن خداوند از عیب‏ها و سرعت در عبادت اوست.
خداوند داراى دو نوع صفات است: ثبوتیّه و سلبیّه؛ ثبوتیّه، کمالات خدا را بیان مى‏کند، مثل علم و قدرت، امّا سلبیّه، خداوند را از هرگونه عجز و جهل و نیاز منزّه مى‏داند. تسبیح، نسبت به صفات سلبیّه است و حمد، نسبت به صفات ثبوتیّه.
در مواردى از قرآن و نماز، تسبیح و حمد الهى در کنار هم آمده‏اند. «یسبّح بحمده»(1)، «سبحان ربّى الاعلى و بحمده» و این جمع میان صفات ثبوتیّه و سلبیّه است، به این معنا که گوینده، هم خداوند را از هر عیبى دور مى‏داند و هم به خاطر دریافت الطاف الهى، او را ستایش مى‏کند.
تسبیح موجودات‏
بعضى گفته‏اند مراد از تسبیح موجودات، تسبیح تکوینى است نه تشریعى، یعنى همه‏ى موجودات به زبان حال، نه زبانِ قال، خدا را تسبیح و تنزیه مى‏کنند، زیرا آفرینش هر موجودى، دلیل بر علم و حکمت و قدرت خداوند و منزّه بودن او از هر گونه جهل و لغو و عجز است. پس نیازى نیست که موجودات، به زبان تسبیح بگویند، بلکه وجودشان، تسبیح خداوند است.
امّا به نظر مى‏رسد مراد قرآن از تسبیح موجودات، تسبیح با زبان باشد، زیرا:
اگر آفرینشِ حکیمانه موجودات نشانه تسبیح باشد، ما این نشانه را مى‏فهمیم در حالى که در آیه‏اى دیگر مى‏فرماید: شما تسبیح موجودات را نمى‏فهمید. «لاتفقهون تسبیحهم»(2)
اگر آفرینش، نشانه تسبیح بود، مثل ساختمان زیبا که مهندس و معمار خود را ستایش مى‏کند، پس چرا مى‏فرماید: «کلّ قد علم صلاته و تسبیحه»(3) موجودات به نماز و تسبیح خود علم دارند و این امر از روى درک و شعور است نه تکوینى و ناآگاهانه.
تسبیح موجودات نسبت به خداوند دائمى است. در بعضى سوره‏ها به صورت فعل ماضى آمده است: «سبّح» و در بعضى فعل مضارع. «یسبّح»
1) اسراء، 44.
2) اسراء، 44.
 پیامها:
 1- موجودات آسمان‏ها و زمین، نوعى شعور و درک دارند. «سبّح للّه»
 2- اگر بعضى انسان‏ها اهل تسبیح نیستند، ولى تمام هستى تسبیح‏گوى خدا هستند. «سبّح للّه...»
 3- عزّت و حکمت الهى است که همه را به تسبیح جذب مى‏کند. «سبّح للّه... و هو العزیز الحکیم»
 4- گرچه قدرت، در افراد عادى عامل از دست رفتن تعادل است، ولى خداوند هم قدرت دارد و تمام کارهایش نیز حکیمانه است. «العزیز الحکیم»

آیه 2:

نکته ها:
کلمه «حشر» به معناى جمع کردن و بیرون راندن از محل سکونت است.
«فاعتبروا» از واژه «عبر» به معناى عبور کردن از ظاهر و رسیدن به باطن است. کلمه «عبارت» به معناى عبور از لفظ و رسیدن به معناست و «تعبیر خواب»، عبور از ظاهر رؤیا به باطن آن است.
سه قبیله از یهودیان به نام‏هاى بنى‏نضیر، بنى‏قریظه و بنى‏قینقاع به مدینه هجرت کرده و در آن جا ساکن شدند و با پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله پیمان عدم تعرض بستند، امّا بعد از جنگ احُد گروهى از آنان با مشرکان مکّه همراه شد و علیه مسلمانان توطئه کردند، پیامبر آگاه گردید و با آنان برخورد کرد. یکى از بزرگان آنان به نام کعب بن اشرف کشته و میان یهودیان تزلزل ایجاد شد و به قلعه‏اى پناهنده شدند. مسلمانان با دستور پیامبر قلعه را محاصره کردند. بعد از چند روز محاصره و جنگ، یهودیان پذیرفتند که از مدینه خارج شوند. آنها هنگام رفتن آن مقدار از اموالشان را که توانستند را با خود بردند و آن مقدار که نتوانستند مانند خانه‏هاى خود را تخریب نمودند تا سالم به دست مسلمانان نیفتد.(4)
در قرآن، بارها ترس در دل دشمن، به عنوان یکى از امدادهاى الهى شمرده شده است، ازجمله: «قذف فى قلوبهم الرعب»، «ساُلقى فى قلوب الّذین کفروا الرعب»(5) «سنلقى فى قلوب الّذین کفروا الرعب»(6) آرى، ترس سبب فرار دشمن و پیروزى مسلمانان بدون خونریزى مى‏شود.
در حدیث مى‏خوانیم: سه لشکر براى یارى حضرت مهدى‏علیه السلام مى‏آیند، لشکرى از فرشتگان، لشکرى از مؤمنان و ایجاد رعب و وحشت در دل دشمنان.(7)
اندیشه کردن و عبرت گرفتن یک عبادت است، چنانکه در روایات مى‏خوانیم: «کان اکثر عبادة ابى‏ذر التفکر و الاعتبار»(8)، بیشترین عبادتِ ابوذر، اندیشیدن و عبرت آموختن بود.
نه مِهر الهى در انحصار محاسبات ما است، «یرزقه من حیث لایحتسب»(9) و نه قهر او. «فاتاهم اللّه من حیث لم‏یحتسبوا»
خداوند در دل‏ها تصرّف مى‏کند. گاهى آرامش نازل مى‏کند: «أنزل السّکینة فى قلوب المؤمنین»(10) و گاهى ترس مى‏افکند. «قذف فى قلوبهم الرعب»
3) نور، 41.
4) تفسیر نمونه.
5) انفال، 12.
6) آل عمران، 151.
7) تفسیر نمونه از اثبات الهدى، ج 7، ص 124.
8) خصال صدوق.
9) طلاق، 3.
10) فتح، 4.
پیامها:
 1- قهر خداوند نسبت به یهودیان پیمان‏شکن کافر، حکیمانه است. «العزیز الحکیم هو الّذى أخرج»
 2- نشانه عزّت خداوند، تار و مار شدن یهودیان پیمان شکن و توطئه‏گر است. «العزیز الحکیم هو الّذى أخرج»
 3- تمام پیروزى‏ها را از او بدانیم. «هو الّذى أخرج الّذین کفروا...»
 4- حساب توطئه‏گران اهل کتاب از حساب بقیه آنان جداست. «الّذین کفروامن أهل الکتاب»
 5 - تبعید از وطن، یکى از مجارات الهى است. «هو الّذى أخرج... من دیارهم»
 6- قدرت هیچ‏کس و گروهى را پایدار ندانید. «ما ظننتم ان یخرجوا»
 7- کیفر کسى‏که از تعهّدات و پیمان‏هاى اجتماعى خارج مى‏شود، آن است که از وطن خارج شود. «ان یخرجوا...»
 8 - محاسبات و تجهزات کفّار در برابر اراده الهى، ناکارآمد و بى‏فایده است. «ظنوا انهم مانعتهم حصونهم»
 9- در جنگ و جهاد با کفار، تمام محاسبات نباید بر اساس تجهیزات و امکانات مادى باشد. «فاتاهم اللّه من حیث لم یحتسبوا»
 10- تخریب ساختمان‏هاى دشمن، در مواردى جایز است. «یخربون بیوتهم بایدیهم و أیدى المؤمنین»
 11- آنجا که اراده خدا باشد، دوست و دشمن دست به یک کار مى‏زنند. «یخربون بیوتهم بایدیهم و أیدى المؤمنین»
 12- خداوند هم سبب ساز است و هم سبب سوز، ترس را سبب قرار مى‏دهد و دژها را از سببیّت مى‏اندازد. «قذف فى قلوبهم الرعب»
 13- مطالعه تاریخ، سرگرمى نیست، وسیله عبرت است. «فاعتبروا...» تاریخ، گذرگاه است نه توقّف‏گاه.
 14- استفاده از تاریخ، بصیرت مى‏خواهد. «فاعتبروا یا أولى الابصار»

آیه 3:

ترجمه:
 و اگر این نبود که خداوند، بیرون شدن از خانمان را بر آنان نوشته بود، همانا آنان را در دنیا عذاب مى‏کرد و البتّه در آخرت عذاب آتش دارند.

آیه 4:

نکته ها:
«جلاء» به معناى ترک دیار و وطن به خاطر گرفتارى و بلاست.
«شاقّوا» از «شقّ» به معناى ایجاد شکاف و جدایى و جبهه‏گیرى و دشمنى است.
در سوره مجادله آیه 21 فرمود: «کتب اللّه لاغلبّن أنا و رسلى» و در این آیه مى‏فرماید: «کتب اللّه علیهم الجلاء» یعنى هم پیروزى وهم جلاى وطن با اراده الهى است.
مشابه آیه 4، در سوره انفال آیه 13 درباره جنگ بدر آمده است.
«شدید العقاب» بودن منافاتى با «أرحم الرّاحمین» بودن خداوند ندارد، زیرا هر کدام در جاى خود است، در دعاى افتتاح مى‏خوانیم: «و ایقنت انّک أرحم الرّاحمین فى موضع العفو و الرحمة و أشدّ المعاقبین فى موضع النکال و النقمة»
پیامها:
 1- حداقل کیفر پیمان شکنى، تبعید و بیرون راندن از وطن است. (بنى نضیر به خاطر توطئه و خیانت مستحق کیفر سخت بودند، ولى آن حکم به تبعید شدنشان تبدیل شد.) «لولا ان کتب اللّه علیهم الجلاء لعذّبهم فى الدنیا»
 2- ستیزه‏جوئى، سبب قهر الهى و تبعید بنى‏نضیر شد، نه یهودى بودن آنان.
 «ذلک بانّهم شاقّوا اللّه»
 3- کیفرهاى الهى بر اساس عملکرد انسان و عادلانه است. «ذلک بانّهم شاقّوا اللّه»
 4- جبهه‏گیرى در برابر رهبر آسمانى، در واقع جبهه‏گیرى در برابر خداست. (در ابتداى آیه، جبهه‏گیرى در برابر خدا و رسول است ولى پایان آن، جبهه‏گیرى در برابر خداوند مطرح شده است.) «شاقّوا اللّه و رسوله... یشاقّ اللّه» 

آیه5:

نکته ها:
«لینه» به معناى نرمى است و به درخت خرما نیز که میوه‏اى نرم دارد، گفته مى‏شود.(11)
اسلام، رزمندگان را از مسموم کردن آب و قطع درختان سرزمین دشمن منع مى‏کند؛ ولى گاهى به دلیل مزاحمت درخت براى حرکت رزمندگان و یا براى ضربه زدن به روحیه کافران پیمان شکن، فرمان قطع درخت صادر مى‏شود. شاید آیه پاسخى به تردید مسلمانان در صحت عمل خویش یا اشکال یهود نسبت به قطع درختان باشد که قرآن مى‏فرماید: این فرمان، از طرف خدا بود.
11) مفردات راغب.
پیامها:
1- در جبهه جنگ، تمام حرکات باید زیر نظر فرمانده باشد.«ما قطعتم... فباذن اللّه»
 2- در شرایطى، تخریب منازل و قطع اشجار لازم است. «یخربون بیوتهم... قطعتم...»
 3- قطع کردن یا نکردن درختان، حدودى دارد که باید با جواز الهى انجام گیرد. «ما قطعتم... أو ترکتم... فباذن اللّه»
 4- فسق و اعتقادات فاسد انسان، در هدر رفتن اموال او اثر دارد. «ما قطعتم... الفاسقین»
 5 - کارهاى ایذایى در جبهه مانعى ندارد. «لیخزى الفاسقین»


آیه 6:

نکته ها:
«أفاء» از «فیئ» به معناى بازگشت است و مقصود، اموال و غنایمى است که بدون جنگ و خونریزى، در اختیار رهبر مسلمانان قرار مى‏گیرد. شاید دلیل آنکه به آن «فیئ» گویند، این باشد که اموال به صاحب اصلى خود که اولیاى الهى هستند برمى‏گردد، زیرا خداوند تمام مواهب جهان را براى مؤمنان و پیش از آنان، براى پیامبران آفریده است و دیگران گرچه به صورت شرعى یا عرفى مالکند، ولى مالک اصلى، آن بزرگواران هستند.
«اوجفتم» به معناى تاختن با اسب و شتر است. «خَیل» یعنى اسب و «رکاب» یعنى شتر.
اموالى که در اختیار مسلمانان قرار مى‏گیرد، چند نوع است:
الف) اموالى که در جبهه از طریق جنگ به دست مى‏آید که غنیمت نام دارد و مجاهدان مالک آن مى‏شوند ولى باید خمس آن را بدهند.
ب) اموالى که بدون درگیرى و حمله بدست مى‏آید که نام آن «فیئ» است و در این آیه حکم آن بیان شده است.
ج) اموالى مثل زمین‏هاى موات، کوه‏ها، رودخانه‏ها و نیزارها که نامش انفال است و در اول سوره انفال حکم آن آمده است.
بر اساس این آیه، اموالى که بدون تاخت و تاز نصیب مسلمانان مى‏شود، در اختیار پیامبر است، نه مجاهدان و پیامبر طبق صلاحدید خود که در آیه بعد مى‏گوید، میان گروه‏هایى تقسیم مى‏فرماید.
دستورات اسلام حکیمانه است، در آنجا که با شرکت در جبهه چیزى به دست آید، مالک مى‏شوند ولى در مواردى که زحمت‏نکشیده مالى حاصل شود، مربوط به رهبر آسمانى است.
پیامها:
 1- در مسائل مالى، حتى پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله بدون اذن خدا دست به تصرف نمى‏زند. «ما افاء اللّه على رسوله»
 2- تمام پیروزى‏ها، از راه جنگ و جهاد نیست. «فما أوجفتم من خیل و لا رکاب»
 3- سلطه اولیاى خدا، چون به اراده و فرمان اوست، ارزشمند است. «یسلّط رسله على من یشاء»
 4- آنجا که اراده الهى باشد، دژها و حصارها اثرى ندارند. «مانعتهم حصونهم... ولکن اللّه یسلط رسله على من یشاء»



نویسنده : پژوهشگر » ساعت 12:12 عصر روز دوشنبه 90 دی 5